۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

نظام انتخاباتی ایران بازی حاصل جمع صفر


برگزاری انتخابات مهمترین نمود دمکراتیک بودن هر نظام سیاسی است اما یکی از پیش شرط های دمکراتیک بودن انتخابات، نوع نظام انتخاباتی آن می باشد. چه بسا در بعضی جوامع، انتخابات در عرصه های مختلفی همچون مجلس، ریاست جمهوری، شوراهای استانی و محلی برگزار گردد و درصد بالایی از رأی دهندگان نیز در انتخابات شرکت کنند اما صرف اینکه انتخابات با درصد بالایی از شرکت کنندگان برگزار شود یا انتخابی بودن مناصب حکومتی و اداری به معنای دمکراتیک بودن نظام سیاسی نیست. بلکه بن مایه و اساس دمکراتیک بودن انتخابات و نظام سیاسی وجود نوعی از نظام انتخابی است که در آن کلیه گرایش ها و جریانات سیاسی بتوانند در انتخابات مشارکت داشته باشند تا در نتیجه آن، گردش قدرتی هر چند محدود نیز در جریان باشد.
حال که بعد از انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری سال 88 و حوادث پس از آن بار دیگر بحث انتخابات مجلس به میان آمده، می بایستی فارغ از هرگونه پیشداوری در مورد کلیشه شرکت/تحریم انتخابات به واکاوی امری فراتر از آن یعنی سیستم انتخاباتی ایران  پرداخت.
نظام انتخاباتیElectoral system  در انتخابات پارلمانی عبارت است از: فرمول ها و روش هایی که با بکارگیری آنها بر اساس آرای مأخوذه در انتخابات کرسی های پارلمان میان احزاب، گروههای سیاسی و کاندیداهای رقیب تقسیم می شود. نظامهای انتخاباتی گاهی زاییده توافق و سازش نخبگان و افراد منتخب جامعه است گاهی نیز نتیجه تحمیل گروههای حاکم است. به طورکلی و بر اساس آنچه  دردنیا وجود دارد و به رویه ای هم تبدیل شده، نظام های انتخاباتی به دو دسته تقسیم می شوند: نخست، نظامهای کثرتی- اکثریتیPlurality-Majority systems  :
در نظامهای کثرتی- اکثریتی بیش از اینکه دغدغه رعایت تناسب میان آرای ماخوذه توسط هر حزب یا کاندیدای رقیب و کرسی هایی که در پارلمان به وی تعلق می گیرد، وجود داشته باشد به کارایی و ثبات دولت ها توجه می شود و پذیرفته می شود که حزبی که اکثریت آرا را به دست آورده، حتی خیلی بیشتر از آرایی که بدست آورده در پارلمان کرسی داشته باشد تا بتواند با اقتدار و بدون نیاز به ائتلاف با احزاب کوچکتر کارش را پیش ببرد و دولت مورد نظر خود را سر کار بیاورد و از آن حمایت نماید. این نظام انتخاباتی معمولا در کشورهایی وجود دارد که بیشتر قدرت در دست دو حزب اصلی دست به دست می شود مانند حزب دمکرات و جمهوری خواه آمریکا که چندین سال است قدرت بین این دو حزب تقسیم و به رویه ای سیاسی و حقوقی تبدیل شده است. این نوع نظام انتخاباتی بیشتر در کشورهایی است که نظام سیاسی شان نیز ریاستی است.
به رغم اینکه بسیاری از کشورها از چنین سیستم انتخاباتی برخوردارند اما به دلایل متعددی مورد نقد قرار می گیرند. اغلب این نظامها برای دمکراسی های نوپا مناسب نیستند، زیرا در چنین نظام انتخاباتی، حوزه انتخابیه تک نمایندگی باعث انحصار طلبی می شود و به طور غیر منصفانه ای احزاب و گروههای سیاسی کوچک را طرد می کند و در صورتی که رفتار انتخاباتی بر پایه گرایشات قومی و نژادی باشد این سیستم منجر به محروم کردن اقلیتهای نژادی از ورود به پارلمان می شود. در نظامهای انتخاباتی کثرتی- اکثریتی معمولا  تغییرات درافکار عمومی کمتر مورد توجه قرار می گیرد. مثلا اگر حزبی در نگاه افکار عمومی مشروعیت اش کاهش یابد یعنی از 60 به 40 کاهش یابد، چون به لحاظ منطقه ای رای متراکمی دارد باز هم از افکار عمومی متأثر نمی شود چون هنوز 40 درصد از آرا را دارد. همچنین در این سیستم به لحاظ تقسیم بندی حوزه های نمایندگی نوعی نابرابری مشاهده می شود. یعنی امکان دارد به دلیل تقسیمات منطقه ای، معیار آمار جمعیت و رشد جمعیت جهت داشتن نماینده به همان نسبت رعایت نشود و در نتیجه شهری یا منطقه ای با جمعیت 300 هزار نفری 2 نماینده داشته باشد و شهری دیگر نیز با همین جمعیت یک نماینده داشته باشد
دوم، نظامهای تناسبی   Proportional Representation Systems:
هدف اصلی نظامهای تناسبی تأمین عدالت انتخاباتی است و حداکثر تلاش صورت می گیرد تا هر حزب رقیبی به نسبت سهمی که از آرای مردم داشته است در پارلمان کرسی داشته باشد  حتی اگر این سهم نیز خیلی کم باشد یا اینکه دولتی ائتلافی از نوع ائتلاف های شکننده سرکار بیاید. نظام های تناسبی سعی میکنند که پارلمان را به شکل مدل کوچک شده جامعه رای دهندگان در آورند. این نظام انتخاباتی بیشتر در کشورهایی وجود دارد که سیستم سیاسی شان به جای ریاستی، پارلمانی است. یکی از نقدهای اساسی به این سیستم، دولت های برآمده از آن است که بیشتر ائتلافی است و از ثبات کمی برخوردار است. این نقد بیشتر از جانب طرفداران سیستم انتخاباتی کثرتی- اکثریتی مطرح می شود.
برخی از نظامهای انتخاباتی تلفیقی از این دو مدل هستند مانند فرانسه که نظام انتخاباتی اش از دو مدل ذکر شده تلفیق شده است. از زیر شاخه های این نظام ها می توان به ده نظام تلفیقی اشاره کرد که در هر کشوری بنا به صلاحدید سیاستگذاران انتخاباتی در روش متفاوت هستند.
مهمترین تصمیماتی که باید در طراحی نظامهای انتخاباتی مد نظر قرار گیرند سه محور بنیادین را شامل می شود: 1.از هر حوزه انتخابیه یا منطقه باید چه تعداد نماینده انتخاب شود؟ 2. فرمول مورد استفاده بر چه مبنایی طراحی می شود( اکثریت مطلق، اکثریت نسبی یا نظام تناسبی)3. عدد آستانه( واقعی یا رسمی) برای احراز نمایندگی برای احزاب و کاندیداها چیست؟ این سه محور کرسی های کسب شده توسط احزاب، توزیع جغرافیایی کرسی ها و ماهیت کاندیداهای مستقل را تحت تأثیر قرار می دهد.
 نظام انتخاباتی فعلی در جمهوری اسلامی نظام اکثریت دودوریTwo-Round system است که از مدل فرانسوی الگو برداری شده است. در این نظام که جزو نظامهای کثرتی-ـ اکثریتی است سعی می شود تا با برگزاری دور دوم انتخابات از جهت نظری این توجیه فراهم شود که کاندیدای منتخب با احراز اکثریت نسبی آرا به پیروزی نرسد بلکه حداقل از پشتیبانی اکثریت مطلق آرای رای دهندگان(یک دوم) یا اکثریت مخصوص دیگری مانند یک سوم یا یک چهارم برخوردار باشد.
مبحث نظام انتخاباتی در مواد 8 و 9 از فصل دوم " قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی" مصوب سال 1378 و با اصلاحات بعدی آن تحت عنوان " کیفیت انتخابات" مطرح شده است. به موجب ماده 8 قانون مذکور انتخاب نماینده در مرحله اول منوط به کسب اکثریت حداقل یک چهارم کل آرا و در مرحله دوم و همچنین انتخابات میان دوره ای با کسب اکثریت نسبی به هر میزانی است. همچنین به موجب ماده 9 همان قانون چنانچه در مرحله اول برای یک یا چند نفر از داوطلبان اکثریت یک چهارم حاصل نگردید، انتخابات دو مرحله ای خواهد شد، بدین معنی که از بین نامزدهایی که اکثریت یک چهارم آرا را به دست نیاورده اند، فقط به تعداد دو برابر نمایندگان مورد نیازاز بین کسانی که بیشترین آرا را در مرحله اول داشته اند در انتخابات مرحله دوم شرکت می کنند و در صورتی که تعداد نامزدهای باقی مانده کمتراز دو برابر باشد، تمام آنان در مرحله دوم انتخابات شرکت خواهند نمود.
در خصوص نظام انتخاباتی حال حاضر ایران تنها مزیتی که می توان برای آن متصور بود این است که به رای دهنده اجازه داده می شود تا یک بار دیگر به انتخاب بپردازد و در صورت تمایل در انتخاب اول خود تجدید نظر کند.
کلیه جریانات و گروههای سیاسی ایران در پروسه سیاسی و انتخاباتی هیچگاه قادر به درک بازخوران سیستم و محیط اجتماعی ایران نمی شوند و مرتبا محکوم اند به بازی که حاصل نهایی آن در دراز مدت  باخت است و قادر به دستیابی به اهداف بلند مدت نمی شوند و به عبارتی گروهها و جناحهای سیاسی در ایران در چهارچوب این سیستم بازی حاصل جمع منفی را صورت می دهند. و به همین دلایل نیز بطورکلی نظام انتخاباتی ایران از دو منظر قابل نقد است:

الف: منظر شکلی
-هزینه بالا و فشار کار زیاد بر مجریان انتخابات جهت برگزاری دو انتخابات با فاصله زمانی نزدیک
- طولانی شدن زمان اعلام نتایج قطعی انتخابات به دلیل برگزاری دور دوم
- خستگی رای دهندگان برای شرکت در دور دوم و در نتیجه افت شدید مشارکت در دور دوم.
- عدم پذیرش دور اول باعث تحریم دور دوم می شود.
- پذیرش اکثریت یک چهارم در دور اول و اکثریت نسبی در دور دوم انتخابات، خصوصا در حوزه های چند نماینده ای، اصل فلسفه ی دو دوری کردن انتخابات را که همانا برخورداری کاندیدای منتخب از حمایت قابل توجه رای دهندگان حوزه انتخابیه وی می باشد را زیر سئوال می برد.
- عادلانه نبودن تعداد نمایندگان با توجه به تعداد جمعیت حوزه انتخابی در سراسر ایران و به عبارتی عدم تناسب بزرگی حوزه ها
- عدم وجود نظام صحیح و متناسب ثبت نام  از رای دهنده در ایران که پیش شرط اجرای درست و کارآمد نظام انتخاباتی است.

ب: منظر محتوایی:
به دلیل عدم وجود احزاب و نهادهای سیاسی پایدار، معمولا انتخاباتی که در چهارچوب سیستم انتخاباتی جمهوری اسلامی برگزار شده باعث پدید آمدن دو جناح انحصار گر شده که کلیه تصمیمات و رای جامعه را به خود اختصاص داده اند. این جناح بندی در چهارچوب عناوینی همچون جامعه روحانیون مبارز و مجمع روحانیت مبارز، راست و چپ، اصلاح طلب و محافظه کار، اصول گرا و اصلاح طلب، راست سنتی و راست مدرن و... بروز یافته است.
- چنین قطب بندی هیچ شباهتی به نظامهای انتخابی کثرتی-ـ اکثریتی ندارد که در آن قدرت در دست دو حزب یا گروه سیاسی تقسیم می شود بلکه در نظام انتخاباتی ایران اساسا رفتارسیاسی و انتخاباتی به گونه است که دو جناح سعی ندارند بر اساس پروسه ای دمکراتیک قدرت را میان خودشان دست به دست یا تقسیم کنند بلکه همیشه در پی حذف و نابودی معنوی و حتی فیزیکی همدیگر بوده اند. بطوریکه هر بار دولت یا مجلسی سر کار آمده یکی از تلاش هایش لغو مصوبات و طرحهای دولت یا مجلس پیش از خود بوده مانند آنچه که در مورد مصوبات مجلس ششم توسط مجلس هفتم صورت گرفت.
- شکاف ناشی میان دو جناح سیاسی در ایران هیچگاه نشأت گرفته از شکافهای تاریخی و ساختاری جامعه ایران نبوده بلکه این جناحهای سیاسی بوده اند که سعی کرده اند در مقاطع مختلفی پایگاه خود را بر اساس شکافها تعریف کنند یا خود را به آن نسبت دهند.
- جناحهای سیاسی همیشه آزادی و گردش قدرت را فدای امنیت و ثبات سیاسی کرده اند.
- به این دلیل که جناحهای سیاسی هر بار با عناوین و گفتمان جدید و متفاوت از گذشته خود  پای به عرصه انتخابات می گذارند، در تلاش بوده اند ارتباط با گذشته خویش را انکار کنند یا اینکه خوانشی جدید از گذشته ارائه دهند. به همین دلیل جناحهای سیاسی هیچکدام پاسخگوی اعمال و سیاستهای پیشین خود نیستند و همیشه سعی دارند خطاها را متوجه طرف مقابل خود کنند. مانند اختلاف میان احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی.
- جناحهای سیاسی به دلیل نداشتن سازماندهی و ارگانی مشخص، در انحصار چند چهره مشخص و تکراری است و به دلیل عدم اعتماد به دیگران خود را در حلقه ای تنگ ومحاصره می کنند.
- تجربه در ایران نشان داده گروه یا دسته ای که یک بار از گردونه انتخاباتی خارج شود بازگشت اش غیر ممکن است.
- نظام انتخاباتی به تنوعات فرهنگی و مذهبی بی توجه بوده و مکانیسمی در این مورد در آن تعبیه نشده است.
- در سیستم انتخاباتی ایران یکی از جناحهای رقیب انتخاباتی، یعنی قوه مجریه برگزارکننده انتخابات است که این موضوع خود شائبه زیادی در مورد دست بردن به انتخابات به وجود آورده کما اینکه این قضیه در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 به اوج خود رسید و نارضایتی گسترده مردم را برانگیخت.
- نظارت استصوابی شورای نگهبان یکی دیگر از موانع دمکراتیک بودن و کارآمدی سیستم انتخاباتی ایران است.  این نهاد درفرآیندی کاملا غیر دمکراتیک قادربه هرگونه دخل و تصرفی در انتخابات است بطوریکه بدون تدوین هیچ گونه معیار مشخص و روشنی در هر دوره به صورت سلیقه ای و متأثر از گرایشات سیاسی اعضای آن می تواند جهت انتخابات را عوض کند
- نظام انتخاباتی ایران بگونه ای است که بیشتر دوره ها دولت و مجلس را در مقابل هم قرار داده و در مواقعی تفکیک قوا زیر سئوال رفته و حتی به جای یکدیگر ایفای نقش کرده اند مانند آنچه که امروز میان مجلس و دولت احمدی نژاد در میان است.
در سالهای اخیر به ویژه از دهه 1990 میلادی به این سو بیشتر کشورهای جهان تلاش زیادی جهت بهینه سازی و اصلاح نظامهای انتخاباتی خود نموده اند. کشورهای ژاپن، نیوزیلند و ایتالیا تلاش زیادی در این جهت نموده اند. بیشتر تغییراتی که در سیستم انتخاباتی صورت می گیرد جنبه ابداعی دارد و بیشتر منعکس کننده آمال و ملزومات داخلی هر کشوری است. امروزه شکل های مختلف نظامهای ترکیبی در حال رواج است، در این نظامها دغدغه طراحان نظامهای انتخاباتی این است که مزایای نمایندگی جغرافیایی را با منافع تناسبی بودن یا انگیزه هایی برای مشارکت دادن اقلیت، ترکیب کنند
در ایران امروز نیز که باردیگر بحث انتخابات پیش آمده و گروههای سیاسی سعی درصف بندی جدیدی برای انتخابات مجلس نهم دارند شاید بهترباشد بجای اینهمانی شرکت/تحریم انتخابات در اندیشه نظامی انتخاباتی باشیم که در آن از سیستم کثرتی- اکثریتی دو دوره ای،  دوری کرده و به سمت سیستمی ترکیبی و نزدیک به تناسبی حرکت کنیم که بی گمان چنین امری نیازمند مطالعه دقیق کارشناسی و با مشارکت کلیه گروههای سیاسی، ملی، قومی، مذهبی وجنسی است.
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/july/12/article/-ac81270e6b.html
  
                                                                                                                


پياده‌رو به جای خيابان


پس از بالا رفتن تب اعتراض‌های مردمی در کشورهای عربی- که بیشتر در محافل روشنفکری و سياسی ايرانيان، به نداشتن جامعه مدنی و آگاهی سياسی محکوم بودند- در يک سال اخير دیدگاه‌ها مسیری ديگر به خود گرفته و موج اعتراض‌های خيابانی این کشورها را به خبرسازترين کشورهای منطقه تبديل کرده است.

نتيجه اين اعتراض‌ها هرچه باشد مهم نيست. آن‌چه مهم است خود اعتراض و حضور در خيابان است که بی‌گمان تاثيرگذارترين کنش سياسی است که به تغييرات بنيادين تبديل می‌شود و برکسی نيز پوشيده نيست که آرزوی هر سازمان سياسی اپوزیسيونی به خيابان آوردن مردم برای شرکت در اعتراضی گسترده است. در ايران، پس از اعتراض‌های گسترده مردم در خيابان‌ها سرانجام در ۲۲ خرداد امسال شاهد بيشترين حضور در پياده‌روها بوديم.

نکته‌ای که بايد قابل توجه قرار بگيرد اين است: اعتراضی که به حضور در خيابان منتهی می‌شود بدون زمينه‌های اجتماعی، تشکيلاتی، فکری و هدايت‌کننده ميسر نخواهد شد. معمولاً هرمکانی که ظرفی جهت حضوری جمعی برای اتخاذ تصميمی سياسی باشد در برگيرنده مفهوم‌سازی‌های گوناگون خواهد بود.
در ادبيات سياسی نيز مفاهيمی مانند خانه، کوچه و خيابان که مردم عادی روزانه با آن سروکار دارند، از اهميت ويژه‌ای برخوردار است. مفاهيم و نمادهايی که علی‌رغم ظاهر ناهمگون و ناسازگارشان در مراحلی از تاريخ ايران نقش ويژه‌ای بر عهده داشته‌اند و گاه به بستری مناسب برای کاناليزه کردن اعتراض‌ها تبديل شده‌اند. گاهی نيز سبب کريستاليزه شدن خواسته‌هايی شده است که بعدها حاملانش را به نادمانی هميشگی تبديل کرده است. بی‌گمان هرکدام از نمادها و مفاهيم ذکرشده در برگيرنده معانی و مصاديقی متنوع و گاه متضاد هستند، اما آن‌چه در سياست و امر سياسی به اين مفاهيم معنا می‌بخشند، ويژگی جمعی پديدهای مذبور است که به مکان و ظرفی برای مفصل‌بندی و بروز تصميم‌های سياسی نشئت گرفته از قاعده اجتماعی تبديل می‌شوند.
ذکر اين نکته نيز ضروری است: مباحثی که در پايين مطرح می‌شود در برگيرنده معانی ضد ارزشی اين مفاهيم نيست، بلکه هدف اشاره به اين امر است که هرگاه تصميم‌ها يا کنش سياسی به يکی از اين حوزه‌ها محدود شده، به محافظه‌کاری، ابزاربودگی و راديکاليسم کور منجر شده است. زيرا در شرايط طبيعی و تثبيت شده هرکدام از اين نمادها در شرايط متوازن قرار دارند، اما در جوامعی که استبدادزده هستند و از وجود حکومت‌های اقتدارطلب رنج می‌برند، نمادهايی همچون خانه، کوچه و خيابان يا جای يکديگر را می‌گيرند يا اين‌که کارکرد خود را از دست می‌دهند.
خانه

در اين‌جا منظور از خانه تنها به آن‌چه خانواده‌ها در آن سکنی می‌گزينند محدود نمی‌شود، بلکه هرگونه چهارچوب مسقف و دارای قواعد و مرسوم‌های خاصی را دربرمی‌گیرد که عده‌ای در آن حضورداشته باشند. براين اساس مدت‌زمان زندگی افراد در آن نيز اهميت چندانی ندارد، بلکه هر آن‌چه در چنين چهارچوب مسقفی به بحث کشيده و تصميمی که در آن اتخاذ می‌شود قابل توجه و اهميت است. خانه به واسطه معماری‌ای که دارد مصاديقی مانند محافظه‌کاری، توهم، توطئه، ترور، عدم شفافيت، دوری از حوزه عمومی و ... را در برمی‌گيرد.

يکی از ويژگی‌های بارز «خانه» همگونی و همسازی اعضای تشکيل‌دهنده آن به لحاظ اعتقادی، مذهبی، فرقه‌ای و گاهی نيز نژادی است. تصميم‌هایی که از اين خانه‌ها گرفته می‌شود در پی فرايندی تاريخی خود را بر بقيه قشرهای اجتماعی تحميل می‌کند. تصميم‌های مبتنی بر فرهنگ «خانه» از ويژگی‌های جوامع توسعه نيافته و به لحاظ سياسی عقيمی است که در نبود نهادهای مستقل تصميم‌گيری به اين شيوه مبادرت می‌ورزند و در فرهنگ سياسی به آن «ده کوره‌ای» هم می‌گويند.
تاريخ ايران سرشار از چنين «خانه»هايی است که در بسياری از موارد، راقم سرنوشت مردم ايران بوده است که اتفاقاً در بيشتر موارد «خانه» در ايران بر جايی مانند «مسجد» صدق می‌کند.
معمولاً در ايران هرگاه تصميمی سياسی از مساجد بروز کرده، به محافظه‌کاری، توطئه، فرقه‌گرايی و انسداد منجر شده است. برای نمونه می‌توان به نقش تصميم‌های بيرون آمده از مساجد در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، انقلاب ۵۷ و کودتای ۸۸ و... اشاره کرد که در هرکدام از موارد مذبور حاملانش نادمانی هميشگی هستند که همچنان سعی بر تبرئه خويش دارند. اهميت «خانه» تنها در انحصار مساجد، خانقاه و جاهايی از اين دست نيست، بلکه در آن‌چه منزل مسکونی نيز می‌نامند اگر تصميمی جمعی اتخاذ شده منجر به بازتوليد محافظه‌کاری شده است. هرچند اين امر رابطه چندانی با ماهيت اعضای تشکيل‌دهنده خانواده ندارد، بلکه به واسطه مسائل عاطفی و روانی متقابل ميان اعضای يک خانواده و سعی‌ای که در حفظ اين روابط وجود دارد به محافظه‌کاری منجرمی‌شود؛ خصوصا در خانواده‌هايی که هنوز «هسته‌ای» نيستند و کماکان روابطی سنتی بر آن استوار است.
بعد از انقلاب انفورماتيک و رسانه‌ای، همچنين با گسترش استفاده از ابزاری همچون اينترنت به نظر می‌رسد مفهوم خانه نيز در برخی موارد بر اين عرصه قابل اثبات باشد. اگرچه سقف خانه فضای مجازی را تارهای شبکه مجازی تشکيل می‌دهند اما اتخاذ بيشتر تصميم‌ها و تمهيداتش نتيجه‌ای جز آن‌چه خانه در معنای کلاسيکش به خود گرفته، در بر نداشته است.

کوچه
کوچه اندکی از خانه بازتراست هرچند مسقف نيست اما آن‌چه کوچه را مسقف می‌کند چشمان همسايگانی است که مدام همچون زندان «پان اپتيکون» يکديگر را کنترل و زير نظر دارند، به واسطه راکد ماندن، عدم ارتباط با کوچه‌های ديگر و همه‌گير نشدن گفتمان کوچه، اغلب تصمیم‌های گرفته شده در کوچه به لمپنيسم، نوچه‌گری و ابزاربودگی گرايش پيدا می‌کند. تصميم‌های سياسی شده در کوچه بيشتر سويه‌ای ازهم گسيخته، سطحی و ناپخته دارند، زيرا بنا به خصلت محدوديت زمانی و مکانی، کوچه، کمتر حاملانش را به تاملی عميق و حساب شده وامی‌دارد. آن‌چه در کوچه جريان دارد شور و نمايشی کوتاه‌مدت و بدون تامل است. تصميم‌های سياسی کوچه عموماً محتوای ثابت و پرمايه‌ای ندارد، بلکه اين عاملان قدرت هستند که به راحتی می‌توانند به سياست کوچه معنا و مفهوم ببخشند. در تاريخ ايران به شعبان جعفری همچون نمونه‌ای روشن و اين اواخر نيز آن‌چه فدايی يا گروه فشار می‌نامند، می‌توان اشاره کرد که کليه تصميم‌های سياسی برآمده از اين افراد تنها در بستر فرهنگ کوچه شکل می‌گرفت و می‌گيرد.

خيابان
خيابان مهم‌ترين نماد و مکانی است که بيشترين خواسته‌های مبتنی بر تغييرات بنيادين در آن صورت گرفته است. خواسته‌های مطرح شده در خيابان بدون هيچگونه محدوديتی برآمده از خودآگاه و ناخودآگاه حاضران، به نمايش گذاشته می‌شود. خيابان جايی است که در شرايط بحرانی با شکل‌گيری کوچک‌ترين هسته اعتراضی به موجی کنترل‌ناپذير تبديل می‌شود. خيابان مفهومی است که تداعی‌کننده واژگانی همچون افکار عمومی، مردم، ملت، دمکراسی، پوپوليسم، خشونت، فعاليت مدنی و نظاير اين‌هاست. دست‌اندرکاران و حاکمان بيشترين ترس را ازخيابان و حضور خيابانی دارند. حضور در خيابان برای بروز تصميمی سياسی به معنی ناديده گرفتن و به رسميت نشناختن قواعد حکومتی است. در چنين وضعيتی که برخی آن را «استثنايی» می‌نامند امکان هرگونه رويدادی وجود دارد. حاضران در خيابان طلب پيروزی می‌کنند و حتی در برخی مواقع پيروزی را قطعی می‌دانند.

خيابان همه گروه‌های سياسی، اجتماعی و فرهنگی را بدون محدوديت می‌تواند به خود بگيرد، اما در دنيای واقعی پيروزی در خيابان حتمی و قطعی نيست. گاهی نيز حضور در خيابان منجر به اتخاذ تصميمی می‌شود که از ابتدا يا خواست حاضران در خيابان نبوده است يا اين‌که به مصادره کنش کنشگران واقعی آن مبدل می‌شود. در هرصورت در سياست و اتخاذ تصميمی سياسی، تنها مکانی که بيشترين شفافيت را به همراه دارد خيابان است. تصميم‌هایی که از اين مکان گرفته می‌شود به نوعی عاری از هرگونه سياسی‌کاری و ديپلماسی رسمی/ مخفی معمول است. به همين سبب بعدها نيز مردم بيشترين شکايت را در صورت به ثمر ننشستن خواسته‌های‌شان از خود خواهند داشت. گردهمايی سياسی در خيابان، حد اعلای بروز حوزه عمومی است.
تاريخ معاصر ايران بارها شاهد حضور و تجمع خيابانی مردم بوده است که با تصور پيوستگی اين حضورها می‌توان گفت تصميم‌هایی که از آنها بروز کرده دلخواه و مطلوب حاضران در خيابان نبوده است.

پياده‌رو
در طول سه‌سال گذشته نيز شاهد حضور خيابانی انبوه در ايران بوده‌ايم؛ اعتراض‌هایی که پس از سرکوب شديد، در ظاهر فرونشسته است اما به نظرمی‌رسد يکی از مکان‌هايی که به تازگی در اين اعتراض‌ها در حال مفهوم‌سازی و تبديل به نمادی مبارزاتی است، «پياده‌رو» نام دارد. به‌طوري که در اعتراض‌های ۲۲ خرداد امسال حضور مردم در پياده‌رو بيشتر از حضور در خيابان بود. پياده‌رو می‌تواند مکانی بين خيابان و کوچه باشد. نه لمپنيسم کوچه را به دنبال دارد و نه راديکاليسم کورخيابان را. پياده‌رو می تواند تعطيلی در پراتيک و تامل فکری را برای حضور منسجم‌تر در خيابان با خود بياورد. همچنين می‌تواند مکانی باشد برای تبادل آرايی که به پاسخ اين پرسش منجر شود که دقيقاً چه می‌خواهيم؟
در عين حال ماندن در پياده‌رو می‌تواند نماد عقب‌نشينی ازحضور در خيابان، شکست، نااميدی و بازگشت به کوچه و خانه باشد.
اين‌که آن‌چه در خردادماه اتفاق افتاد تاملی برای چه می‌خواهيم بود يا بازگشت به کوچه و خانه پرسشی است که در ماه‌های آتی به پاسخ‌اش خواهيم رسید.
مفاهيم ذکرشده به هيچ‌وجه جنبه قطعی و مرزمشخص و بدون تغيير ندارند. به واسطه وجود سياليت در پديده‌ای اجتماعی و انسانی، حاضران در اين مکان‌ها رابطه‌ای ناگسستنی با هم دارند و احتمال تغيير کارکرد در اين مکان‌ها نيز وجود دارد.

۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

فوبیای مرگ و فراموشی فرهنگ عمومی


هرچند ایرانی‌ها به‌نوعی با فرهنگ انتظار عجین شده‌اند، اما هدف از طرح این بحث، تقلیل مبارزات سیاسی و اجتماعی به فرهنگ انتظار یا منتظر ماندن برای مرگ شخصیت‌های سیاسی و مردمی نیست، بلکه واقعیتی است که از تغییر نسل و دوره زیست یک فرد ناشی می‌شود. بدین معنا که چه بخواهیم و نخواهیم طول عمر هر فرد انسانی با هر ویژگی شخصیتی که داشته باشد روزی به پایان می‌رسد.
تا یک‌سال پیش چنین بحثی خط قرمزی بود که عبور از آن به منزله گناهی نابخشودنی تلقی می شد. در مقابل برخی از اصلاح‌طلبان به تاکتیک چانه‌زنی از بالا روی آوردند؛ به طوری که پیام چندروز پیش محمد خاتمی، رئیس جمهوری پیشین ایران فارغ از هرگونه تفسیر بدبینانه‌ای حاوی تلاش برای چانه‌زنی از بالا بود. چنین تاکید مشخصی بر «چانه‌زنی از بالا» از جانب اصلاح‌طلبان و زدوبندهای آغاز شده از سوی اصول‌گرایان به معنای به فراموشی سپردن حوزه عمومی و قاعده هرم اجتماعی است. هرچند اصول‌گرایان بر اساس آن‌چه خود بارها اعتراف کرده‌اند به حوزه عمومی، مشارکت حداکثری و اکثریت باوری ندارند، اما اصلاح‌طلبان، چه حکومتی و غیر حکومتی که همیشه ادعای کسب مشروعیت از بدنه اجتماعی و حوزه عمومی داشته‌اند، مدتی است که سیاست مبتنی بر حوزه عمومی را به امید فتح خاکریزی از ساختار حاکمیت کنار گذاشته‌اند تا بدان وسیله سیاست را میان مردم بازگردانند. چنین تلاشی به‌ویژه از جانب مخالفان، عجولانه و نافرجام به‌نظر می‌رسد، زیرا هنوز حوزه عمومی پتانسیل بالایی برای ارائه و نمایش قدرت دارد.
در ایران نیز بسیاری از شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی کماکان مردمی، بیش از شش دهه از عمرشان را سپری کرده‌اند و به دوران پایان زندگی‌شان نزدیک می‌شوند؛ به طوری که در طول سه سال گذشته نیز شاهد به‌سر رسیدن این دوران بوده‌ایم.

قدرت تنها به وجه اجرایی آن یعنی دستگاه‌های حکومتی محدود نمی‌شود. چه بسا قدرت واقعی و ماندگار برای دستگاه حکومتی بیشتر در میان مردم و قاعده هرم اجتماعی جریان دارد. حوزه عمومی یا قاعده هرم اجتماعی در برگیرنده حوزه‌های مختلفی است. یکی از این حوزه‌ها که نقش بسیار مهم و حیاتی دارد فرهنگ عمومی و زندگی روزمره است. حتی دیکتاتورترین حاکمیت‌های سیاسی نیز تلاش دارند بر بخشی از این حوزه مسلط شوند یا با استفاده از ابزارهای گوناگون، نمادهای این عرصه را دست‌کاری یا از ارائه برخی از نمادهای آن جلوگیری کنند. ارائه و بروز برخی از نمادها و عناصر فرهنگ عمومی و زندگی روزمره به دلیل خصلت توده‌ای بودن آن تهدید بزرگی برای حاکمیت‌های استبدادی قلمداد می‌شود. در مقابل همیشه جریان‌های سیاسی مخالف سعی دارند با همیاری و تقویت حوزه عمومی و تلاش در ارائه عناصر و نمادهای فرهنگ عمومی و زندگی روزمره حوزه عمومی را نمایندگی کنند. عناصر تشکیل‌دهنده فرهنگ عمومی و زندگی روزمره در قالب جنبشی غیر فعال و خفته، دارای پتانسیل سازمان‌یابی و «بسیج منابع» در لحظه‌های مهم زندگی روزمره است. در ایران نیز همیشه مخالفان یا اپوزیسیون (ساختاری و ساختارشکن) سعی داشته‌اند از این مجرا برای تجمیع آرای عمومی استفاده کنند؛ امری که در جریان پس از انتخابات 88 بروز یافت.

پس از تغییر ماهیت اعتراض‌های مردمی در روز عاشورای 88 و 25 بهمن 89 و متعاقب آن کاهش گستردگی جغرافیای اعتراض‌ها، همچنین سرکوب شدید مردم به عنوان مهم‌ترین کارگزاران حوزه عمومی، حکم‌های سنگین قضایی و عدم وجود برنامه‌ای مشخص از جانب اپوزیسیون و به دنبال آن انفعال ناخواسته حوزه عمومی، سبب شد این حوزه و کلیه عناصر آن از جانب مخالفان به فراموشی سپرده شود و به عبارتی کمتر به آن توجه داشته باشند و مخالفان در داخل بدون در نظر گرفتن آن‌چه از حوزه عمومی برمی‌آید، به چانه‌زنی از بالا روی آورند؛ امری که پس از تلاش اصول‌گرایان برای آماده‌سازی فضای انتخاباتی مجلس نهم در قالب بزرگ‌نمایی عده‌ای موسوم به «جریان انحرافی» و طرح بحث کمیته صیانت از آرا آغاز شد.
 

یکی از پدیده‌هایی که پتانسیل بالقوه‌ای در این مورد دارد مرگ و تشریفات پس از آن است که در فرهنگ عمومی و زندگی روزمره قابل طرح است. این‌که مرگ و پایان زندگی یک شخصیت سیاسی و فرهنگی چه تأثیرات روانی‌ای بر مردم و تحولات اجتماعی در یک جامعه دارد را بیشتر باید در حوزه روان‌شناسی سیاسی و انسان‌شناسی سیاسی جست‌وجو کرد، اما این پدیده سویه دیگری نیز دارد که فرهنگ عمومی و زندگی روزمره تعیین‌کننده ماهیت آن است؛ ماهیتی که در ساحت حوزه عمومی قرار می‌گیرد.
گاهی مرگ فردی که ویژگی و هویتی متفاوت دارد به پایان سلطه جریان سیاسی خاصی منجر می‌شود. گاهی نیز مرگ این افراد سبب انشقاق در فرآیندی سیاسی یا اجتماعی می‌شود. گاهی نیز دیده شده است که مرگ افراد مردمی و با هویتی ویژه، سبب آغاز جریانی اجتماعی و سیاسی نوین می‌شود. نمونه این افراد در تاریخ بشریت به وفور یافت می‌شود. در تاریخ ایران چنین پدیده‌ای وجود داشته است و این روزها نیز شاهد چنین رویدادهایی هستیم. مرگ شخصیت‌های مردمی در ایران امروز، پدیده‌ای است که تشریفات پس از آن ماهیتی دوگانه دارد. برای یکی «فرصت» و برای دیگری «تهدید»، «فوبیا» یا «هراس» تلقی می‌شود. به همین دلیل مسئله‌ای که در این نوشتار مورد ملاحظه قرار گرفته، چگونگی درک به تهدید/ فرصت بودن تشریفات پس از مرگ است؛ امری که در چهارچوب فرهنگ عمومی و زندگی روزمره مردم ایران قرار می‌گیرد.
مرگ شخصیت‌های سیاسی- اجتماعی و تشریفات پس از آن که بستر مناسبی برای اعتراض‌های مدنی است، نیازی به سازماندهی و تبلیغات گسترده ندارد. چون درعمق زندگی روزمره مردم جاری است به آسانی قابل دسترسی و جهت دهی است، اما متاسفانه استراتژیسین‌های مخالفان دولت آن را به فراموشی سپرده‌اند و به مثابه امری طبیعی که با تشریفات و مناسبات مرسوم به اتمام می‌رسد بدان نگریسته‌اند یا این‌که خود را در پی‌ریزی تاکتیکی مناسب برای استفاده از چنین پدیده‌ای ناتوان دیده‌اند. این در حالی است که حاکمیت این امر را به خوبی درک کرده است و آن را عاملی می‌داند که پتانسیل تبدیل به حرکت‌های اجتماعی از پایین را خواهد داشت.
ممانعت‌هایی که حکومت در جریان تشریفات و مراسم پس از مرگ، خصوصاً در سه سال گذشته انجام داده، نمایانگر آن است که مرگ شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی مردمی، هراس و نوعی فوبیا در ذهن حاکمان ایران می‌آفریند؛ به‌طوری که برخورد خصمانه در روز تشییع جنازه عزت‌الله سحابی با سوگواران حاضر در مراسم که به کشته شدن هاله سحابی منجر شد، ناشی از فوبیای مرگ نزد حاکمیت است. واقعیتی که جریان‌های سیاسی مخالف اهمیت آن را جدی نگرفته‌اند. تشریفات پس از مرگ در فرهنگ عمومی ایرانی‌ها اهمیت زیادی دارد؛ خصوصاً اگر مرگ شخصیتی، سیاسی، اجتماعی و مردمی در میان باشد.
مرگ و خصوصاً تشریفات پس از آن همچون پدیده‌ای اجتماعی و یکی از بخش‌های لاینفک زندگی روزمره گاهی سبب آفریدن جریانی اجتماعی می‌شود که در بعضی جوامع استبدادزده محملی است بر شکل‌گیری جریان‌های سیاسی. چنین امری در تاریخ معاصر ایران بسیار یافت می‌شود. حال چنین مرگی منتهی به کیفیتی مطلوب شود یا نه بحث ما نیست. آن‌چه مهم است وجه اعتباری و کارکردی عناصر فرهنگ عمومی است که بستری برای شکل‌گیری فرایندی سیاسی و اجتماعی است.

حاکمیت سیاسی در ایران عناصر تشکیل‌دهنده فرهنگ عمومی و ویژگی اعتراضی آن را به خوبی درک کرده و در تلاشی گاه موفق و گاه بازتولیدکننده شکست، سعی در دست بردن و دست‌کاری نمادهای فرهنگ عمومی آمیخته با اجبار اجتماعی داشته است تا بدین‌طریق کلیه منفذهای مخالفان را در پی‌ریزی اعتراض‌های گسترده ببندد؛ امری که در مراسم خاکسپاری آیت‌الله منتظری، ناصر حجازی و این اواخر نیز سحابی‌ها دیده شد و نشان داد که هیئت حاکمه و سیستم اطلاعاتی آن به چنین امری پی برده و درصدد جلوگیری و تغییر چنین نمادهای فرهنگی‌ای هستند. به طوری که هرازگاهی مرگ یک چهره سیاسی و فرهنگی به هراس و فوبیایی هولناک برای حاکمیت تبدیل می‌شود.

از سوی دیگر به‌نظر می‌رسد هیئت ائتلافی مخالفان حاکمیت کنونی در ایران این جنبه از فرهنگ عمومی و زندگی روزمره را به فراموشی سپرده‌اند و اهمیت آن را به خوبی درک نکرده‌اند یا این‌که تحت تأثیر عواملی همچون فضای مجازی به این امر مهم کمتر پرداخته‌اند. این در حالی است که چنین تشریفاتی با خلق ابتکاراتی هرچند ساده می‌تواند بستری مناسب باشد برای شکل‌گیری و تقویت آن‌چه شبکه اجتماعی عینیت محور می‌نامند. همچنین توجه به فرهنگ عمومی می‌تواند پایگاه جریان‌های سیاسی مردمی را در حوزه عمومی هرچه بیشتر تقویت کند و چه بسا در جریان چانه‌زنی از بالا نیز سبب شود تخم‌مرغ‌های بیشتری در سبد داشته باشی. از سوی دیگر دست یازیدن به فرهنگ عمومی و توانایی تأثیرگذاری بر آن می‌تواند سیاست را به مثابه امری پویا و شفاف دوباره به میان مردم بازگرداند. همچنان که حاکمیت سیاسی تلاش دارد هیچگونه منفذی را برای اعتراض باقی نگذارد، مخالفان نیز نباید از هرگونه فرصتی برای اعتراض و نمایش خود غفلت کنند.

از حوادث پیش آمده چنین برمی‌آید که هربار زمان مرگ شخصیتی مخالف و مردمی در ایران فرا می‌رسد، حاکمیت استبدادزده دچار هراسی کابوس‌وار می‌شود و از هر ابزاری برای جلوگیری از عینیت بخشیدن به تشریفات پس از مرگ به عنوان بخشی از فرهنگ عمومی، فروگذاری نمی‌کند. چنین مدعایی نیز در کشته شدن هاله سحابی در مراسم سوگواری پدرش قابل اثبات است. هر چند این پدیده به واکاوی بیشتری نیاز دارد و از حوصله این نوشتار خارج است، اما آن‌چه مهم و قابل تأمل می‌نماید فوبیای مرگ برای حاکمیت و به فراموشی سپردن پتانسیل اعتراضی تشریفات پس ازمرگ از جانب مخالفان است. شاید کشته شدن هاله سحابی در مراسم سوگواری پدرش عامل محرکی باشد تا مخالفان سیاسی دوباره به حوزه عمومی مراجعه کنند. این نیز می تواند در 22 خرداد خود را نمایان سازد.
 
http://radiozamaneh.com/politics/2011/06/10/4626

ئاكۆیناس به‌دیهێنه‌ری سێكۆلاریزم



سه‌ده‌كانی ناوه‌ڕاست یان سه‌رده‌می ده‌سه‌ڵاتداریی پاپ و قه‌شه‌كان كه‌ به‌ سه‌رده‌می ده‌سه‌ڵاتداریه‌تی ئایینی مه‌سیحییه‌ت به‌ناوبانگه‌، ئه‌م سه‌رده‌مه‌ به‌ گشتیی سه‌رده‌می ئیسكولاستیكی پێ ده‌وترێت. ده‌سه‌ڵاتی كلیساو بواری ئایینی و ئاسمانی هه‌موو بواره‌كانی ژیان وه‌كوو، حكوومه‌ت، زانست و ته‌نانه‌ت ژیانی تاكه‌كه‌سیشی گرتبوه‌به‌رو هه‌ر چه‌شنه‌ شوناس و پێناسه‌كردنێك بۆ مرۆڤ به‌پێی پێوه‌ره‌كانی ئه‌و ئایینه‌ مه‌سیحییه‌ بوو كه‌ كۆمه‌ڵێك كه‌سی ئاینی خستبویانه‌ ژێر چه‌پۆكی ده‌سه‌ڵاتی خۆیانه‌وه‌. له‌م سه‌رده‌مه‌دا وا باو بوو كه‌ هیچ چه‌شنه‌ لێكۆڵینه‌وه‌و داهێنانێك ره‌وایی نه‌بوو چونكوو پاپه‌كان ده‌یانگوت هه‌موو شتێك عیسای مه‌سیح باسی لێ كردووه‌و ئه‌گه‌ر شتێكیش بێت ته‌نیا راڤه‌ كردنێكه‌ له‌ بیروڕاكانی عیسای مه‌سیح. بێ گومان ئه‌م چه‌شنه‌ بیر كردنه‌وه‌ له‌ پێناو ده‌سه‌ڵاتی پاپه‌كادا بوو بۆ پاراستنی ده‌سه‌ڵاتی خۆیان و قۆرخ كردنی حكوومه‌ت. له‌م سه‌رده‌مه‌دا پاراستنی كه‌رامه‌تی مرۆڤ بایه‌خێكی نه‌بووه‌و، ئه‌وه‌ی جێگه‌ی بایه‌خ بووه‌، ته‌نیا بیروبڕوای ئایینی له‌ژێر چاودێریی پاپه‌كاندا بوو، ئازادیی تاك ده‌چووه‌ خانه‌ی ده‌سه‌ڵاتی كلیساوه‌و هیچ چه‌شنه‌ ئازادییه‌ك و سه‌ربه‌خۆییه‌ك بۆ داهێنانی تاك به‌دی نه‌ده‌كرا.

 له‌ڕاستیدا ئه‌وه‌ی جێگه‌ی بایه‌خ بوو، پاراستنی ئه‌و شتانه‌ بوو كه‌ پێشتر ده‌ستیان پێی راگه‌یشتبوو. به‌ واتایه‌كی تر مرۆڤ له‌باتی ئه‌وه‌ی رووی له‌ داهاتوو بێت، ده‌گه‌ڕایه‌وه‌ بۆ مێژوو و شانازیی كردن به‌ رابردوه‌وه‌. له‌ كۆمه‌ڵگایشدا ئه‌وه‌ی جێگه‌ی بایه‌خ بوو یان له‌ لایه‌ن ده‌سه‌ڵاته‌وه‌ پڕ بایه‌خ ده‌هاته‌ئه‌ژمار، قوربانیكردنی تاك بوو له‌ به‌رانبه‌ر ده‌سه‌ڵاتی حاكمدا. ته‌نانه‌ت ئه‌گه‌ر كه‌سێك تووشی تاوانێك ببوایه‌، له‌ كاتی سزادانیدا ده‌بوو ملكه‌چی ده‌سه‌ڵاتی حاكم ببوایه‌و ملكه‌چییه‌كی خۆی بۆ ئه‌وان بسه‌لماندایه‌. كلیسا تاكه‌ ناوه‌ندی بڕیار دان و ده‌ستنیشان كردنی هه‌موو به‌هاو بایه‌خه‌كانی كۆمه‌ڵگا بوو، كه‌سیش بۆی نه‌بوو ناڕه‌زایه‌تییه‌ك به‌رانبه‌ر به‌م پرسه‌ ده‌رببڕێت، له‌به‌ر ئه‌وه‌ی هه‌رچه‌شنه‌ ناڕه‌زایه‌تییه‌ك به‌ مانای راوه‌ستان له‌ به‌رانبه‌ر ئیراده‌ی خوداوه‌ند و نوێنه‌رانیدا چاوی لێ ده‌ركرا، به‌هۆی ئه‌وه‌ی هه‌بوونی مرۆڤ و مافی ژیانی له‌ پێناو یه‌كه‌م تاوانێك بوو كه‌ هه‌ر له‌ سه‌ره‌تاوه‌ تووشی ببوو، واته‌ به‌هۆی هه‌ڵه‌یه‌كی مێژوییه‌وه‌ هاتبوه‌ سه‌ر زه‌وی، كه‌وابوو بۆ سڕینه‌وه‌ی ئه‌و تاوانه‌ ده‌بوو له‌پێناو پاراستنی ئاسایشدا ملكه‌چی هه‌رچه‌شنه‌ یاسایه‌ك بێت كه‌ له‌ لایه‌ن نوێنه‌رانی خودا واته‌»پاپ»ه‌كانه‌وه‌ په‌سه‌ند ده‌كرا. ئه‌م هه‌لوومه‌رجه‌ رێگه‌ی خۆش كرد بۆ توماس ئاكۆیناسی ئیتالیایی تاوه‌كوو به‌ باشترین شێواز سێكۆلاریزم به‌ مانای جیایی ده‌زگای دین له‌ ده‌وڵه‌ت تیۆریزه‌ بكات. ئاكۆیناس نه‌یده‌توانی وه‌كوو ئاگۆستین بیر بكاته‌وه‌، چونكوو هه‌لوومه‌رجه‌كه‌ ئاڵوگۆڕی به‌سه‌ردا هاتبوو و به‌ پێچه‌وانه‌ی ئاگۆستین له‌ سه‌رده‌می ژیانی ئاكۆیناسدا كلیسا ده‌سه‌ڵاتدارش بوو. سه‌ره‌روَیی و ده‌سه‌ڵاتداریه‌تی سه‌ر زه‌ویش به‌پێی هه‌بوونی كلیساوه‌ ساز درابوو.

هه‌روه‌كوو له‌ بابه‌ته‌كانی پێشووتردا ئاماژه‌مان پێدا، ئه‌فلاتۆن لای وابوو گه‌ڕان به‌دوای راستییه‌كان و حه‌قیقه‌ته‌كان له‌سه‌ر زه‌یدا بێ ماناو بێ سووده‌و ده‌بێ بۆ گه‌یشتن به‌ حه‌قیقه‌ت له‌م جیهانه‌ خۆمان دوور بكه‌ینه‌وه‌و به‌دوای جیهانێكی تردا بگه‌ڕێین. ئه‌ره‌ستوویش ده‌یگوت حه‌قیقه‌ت هه‌ر له‌ نێوان بوارو دیارده‌كانی ئه‌م جیهانه‌دا به‌دی ده‌كرێت.
له‌ راستیدا ئاكۆیناس پێڕه‌وی ئه‌م ده‌زگا فه‌لسه‌فییه‌ی ئه‌ره‌ستوو بوو. له‌ روانگه‌ی ئاكۆیناسه‌وه‌ كۆمه‌ڵگا دیارده‌یه‌كی سروشتییه‌و ژیان له‌ كۆمه‌ڵگایه‌كی رێكخراوو و گونجاودا مه‌رجی كه‌ڵك وه‌رگرتنه‌ له‌ به‌ره‌كه‌تی خودا. جیهانی دڵخوازی ئاكۆیناس رێكخراوو و خاوه‌ن فه‌زیله‌ته‌و لای وابوو ئه‌گه‌ر فه‌زیله‌تیش نه‌بوو، ده‌بێ هه‌وڵ بدرێ لانیكه‌م له‌ رێگای عه‌قڵی كرده‌وه‌ییه‌وه‌ به‌ باشترین شێواز رێكی بخه‌ین، چونكوو ئه‌و كه‌سه‌ی وا رێكخراویی و نه‌زمی گونجاوی كۆمه‌ڵگا په‌سه‌ند ده‌كات، پێبه‌ندی تایبه‌تمه‌ندییه‌ سروشتیی و پڕ ناوه‌رۆكه‌كان ده‌بێت نه‌ك پێبه‌ندی ده‌سه‌ڵاتدار، به‌و جۆره‌ی كه‌ له‌ ئاییندا باسی ده‌كرێت كه‌ حاكم ده‌بێ چۆن بێت؟

به‌ پێچه‌وانه‌وه‌ ئاكۆیناس باسی ئه‌ركی خه‌ڵك و رێكخراوه‌یی كۆمه‌ڵگا ده‌كات نه‌ك ده‌سه‌ڵاتدار و حاكم. ئاكۆیناس سروشتی مه‌ده‌نی و به‌ كۆمه‌ڵگایی بوونی مرۆڤی به‌ گرینگ ده‌زانی، به‌ڵام ئاگۆستین كۆمه‌ڵگای سیاسی به‌ ئاكامی قه‌ره‌بوو كردنه‌وه‌ی تاوانی مرۆڤ ده‌زانی. ئاكۆیناس به‌پێی بیروبڕوای ئه‌ره‌ستوو بڕوای به‌ به‌رایی كۆمه‌ڵگا به‌سه‌ر تاكدا هه‌بوو، ئه‌و پێی وابوو مرۆڤ به‌ شێوه‌یه‌ك داهاتووه‌ كه‌ له‌ كۆمه‌ڵگادا بژیی و حكوومه‌ت پشتیوانی بێت. كه‌وابوو كۆمه‌ڵگای سیاسی له‌ ئه‌نجامی په‌یمانی كۆمه‌ڵایه‌تی یان شه‌ڕ و ململانێ پێك نه‌هاتوه‌، به‌ڵكوو ئه‌وه‌ سروشتی مرۆڤه‌  كه‌ به‌پێی ژیان له‌ كۆمه‌ڵگای سیاسیدا داتاشراوه‌. ئاكۆیناس پێی وابوو ده‌كرێت له‌م جیهانه‌دا كۆمه‌ڵگایه‌كی یه‌كسان و عادڵانه‌ ساز بكه‌ین و جیهانێك به‌پێی رێنماییه‌كانی مه‌سیحییه‌ت پێك بهێنرێت، به‌ڵام بڕوای به‌ ده‌سه‌ڵاتداریه‌تی قه‌شه‌كان نه‌بوو، چونكوو بڕوای به‌ جیاكردنه‌وه‌ی دین له‌ ده‌سه‌ڵات بوو، هۆكاره‌كه‌شی ئه‌وه‌ بوو كه‌ ده‌سه‌ڵاتداریه‌تی قه‌شه‌كانی به‌ ناكارامه‌و بێ سوود ده‌زانیی. ئاكۆیناس پێی وابوو حكوومه‌ت له‌ ئه‌نجامی شه‌ڕو فه‌نا بووندا نه‌بووه‌، به‌ڵكوو له‌ ئه‌نجامی مه‌ده‌نی بوونی سروشتی مرۆڤ و پێویستی ده‌سه‌ڵاتداریه‌تی پیاوانی یه‌كسانیخواز به‌سه‌ر خه‌ڵكی نه‌زاندا پێكهات. یه‌كێك له‌ ده‌ستكه‌وته‌ گه‌وره‌كانی فه‌لسه‌فه‌ی سیاسی ئاكۆیناس جیاكردنه‌وه‌ی «عه‌قڵ» بوو له‌ «ئیمان». یان به‌ واتایه‌كی تر سنووردانان له‌ نێوان ئه‌م دوو بابه‌ته‌دا بوو به‌و جۆره‌ی كه‌ پاپه‌كان باسیان ده‌كرد. سنووردانان له‌ نێوان ئه‌م دوو بابه‌ته‌ گرنگه‌دا وایكرد كه‌ دواتر بیروبڕوای ئاكۆیناس ببێت به‌ به‌دیهێنه‌ری سێكۆلاریزم. ئیمان له‌لای ئاكۆیناس دیارده‌یه‌كه‌ كه‌سی باوه‌ڕمه‌ند به‌ ئایین له‌سه‌ر بنه‌مایه‌كی نه‌زۆك و ناته‌واو به‌ ئیراده‌و ویستی خۆی هه‌ڵده‌بژێرێت و تێكه‌ڵه‌ به‌ هه‌سته‌وه‌و شیاوی باوه‌ڕ پێكردنێكی ته‌واو گونجاوو و دڵنیا نییه‌.

ئاكۆیناس ئیمانی به‌ «كه‌لام» ده‌شوبهاندو له‌ لایه‌كی تره‌وه‌ عه‌قڵی به‌ به‌دیهێنه‌ری زانست و فه‌لسه‌فه‌ ده‌زانی، یانی چوارچێوه‌ی عه‌قڵی بۆ بونیادنانی كۆمه‌ڵگای سیاسی به‌ باشتر و دڵنیاتر ده‌زانی. هه‌ڵبه‌ت ئه‌مه‌ به‌و مانایه‌ نه‌بوو كه‌ ئاكۆیناس بڕوای به‌ ئیمان و خوداو جیهانێكی تر نه‌بێت، به‌ڵكوو بگره‌ بۆ پاراستنی خودی ئایین بوو. ئاكۆیناس له‌سه‌ر ئه‌و باوه‌ڕه‌ بوو كه‌ ئیمان هه‌ڵگری مه‌عریفه‌یه‌كه‌ له‌ ده‌ره‌وه‌ی عه‌قڵی مرۆڤ و ئه‌م جیهانه‌وه‌، كه‌ وابوو به‌ پێچه‌وانه‌ی ئاگۆستین كه‌ «یه‌كه‌م تاوانی مرۆڤی»به‌ سه‌ره‌تای ماڵوێرانی مرۆڤ ده‌زانی و ژیانی سه‌ر زه‌ویی به‌ كاتیی و بێ ئه‌نجام ده‌زانی، به‌ڵام ئاكۆیناس پێی وابوو كه‌ مرۆڤ به‌ یارمه‌تی نه‌زمی سروشت و به‌ره‌كه‌تی خودا ده‌توانێت ئه‌م جیهانه‌ بكات به‌ شێوێنێكی شیاو بۆ ژیانی مرۆڤ.

له‌ڕاستیدا ئاكۆیناس په‌یوه‌ندییه‌كی نوێی له‌ نێوان عه‌قڵ و ئیماندا ساز كرد یان ئه‌و تێگه‌یشتنه‌ی كه‌ ئیمانی له‌پێش عه‌قڵدا داده‌نا، له‌ بنه‌ڕه‌تدا هه‌ڵی ته‌كاندو په‌یوه‌ندییه‌كی نوێی له‌نێوان ئه‌م دوو بابه‌ته‌دا هێنایه‌ ئاراوه‌. بیروبڕوای فه‌لسه‌فی ئاكۆیناس تێكه‌ڵاوێك بوو له‌ مه‌سیحییه‌ت، یونانی و روومی. ئاكۆیناس له‌م رێگه‌وه‌ ده‌یهه‌ویست مه‌سیحییه‌ت له‌ژێر چنگی پاپ و قه‌شه‌كان رزگار بكات، به‌ڵام ئه‌م شێوازه‌ له‌ بیركردنه‌وه‌و خه‌مڵاندنی ئه‌م بابه‌ته‌ له‌وانه‌یه‌ ئاكامه‌كه‌ی هیچ كاتێك له‌ زه‌ین و مێشكی ئاكۆیناسدا به‌دی نه‌كرابێت، به‌هۆی ئه‌وه‌ی دوابه‌دوای ئاكۆیناس، هه‌لوومه‌رجێك هاته‌ ئاراوه‌ كه‌ بوو به‌هۆی داماڵینی هه‌تا هه‌تایی نه‌ته‌نیا ده‌سه‌ڵاتی پاپه‌كان، به‌ڵكوو ناوه‌رۆكی ئایینی مه‌سیحییه‌تیش به‌ گشتیی تووشی گۆڕان بوو و به‌ ده‌یان لق و پۆی لێ درووست بوو، به‌ڵام تاوه‌كوو ئێستا ئه‌وه‌ی گرنگه‌ ئه‌و رێگه‌ خۆش كه‌رییه‌ بوو كه‌ ئاگۆستین له‌پێناو ده‌رباز بوونی مرۆڤ له‌ تاوانی یه‌كه‌م جۆرێك له‌ فه‌لسه‌فه‌و بیر كردنه‌وه‌ی هێنایه‌ ئاراوه‌ كه‌ دواتر ئاكۆیناسیش بۆ رزگار كردنی ئایینی مه‌سیحییه‌ت، بیروبڕواو فه‌لسه‌فه‌یه‌كی داهێنا كه‌ بوو به‌ به‌دیهێنه‌ری سێكۆلاریزم، به‌و مانایه‌ی كه‌ ره‌وایی ده‌سه‌ڵاتی كلیساو پاپه‌كانی خسته‌ژێر پرسیاره‌وه‌.  

هه‌لوومه‌رجی ئاڵۆزی ئه‌و سه‌رده‌مه‌و شكست هێنانی به‌ ده‌سه‌ڵاتی پاپه‌كان و دابه‌زینی ئاستی ره‌واییان له‌ نێوان خه‌ڵكدا به‌ره‌به‌ره‌ رێگه‌ی خۆش كرد تاوه‌كوو بیروبڕوای كه‌سانێكی وه‌ك ئاكۆیناس په‌ره‌ بسێنێت، به‌جۆرێك كه‌ ناوچه‌ ئورووپاییه‌كان هه‌ڵگری كۆمه‌ڵێك ئاڵوگۆڕی بنه‌ڕه‌تیی بوون له‌ هه‌موو بواره‌كان، به‌ تایبه‌ت له‌بواری سیاسیدا كه‌ ره‌وایی ده‌سه‌ڵاته‌ ئاینییه‌كان كه‌وتبووه‌ ژێر پرسیاره‌وه‌و قه‌یرانی ره‌وایی به‌ گشتیی سه‌ری هه‌ڵدابوو. هه‌ر بۆیه‌ دوابه‌دوای ئاكۆیناس زۆر كه‌س بڕوایان به‌وه‌یه‌ كه‌ ناوبراو رچه‌شكێنی سه‌هۆڵبه‌ندانی ده‌سه‌ڵاتی ئایینی بۆ وه‌دیهاتنی جیایی دامه‌زراوه‌ی دین له‌ ده‌وڵه‌ت یان ئه‌و دیارده‌یه‌ بێت كه‌ ئه‌مڕۆ به‌ سێكۆلاریزم له‌ جیهاندا ناسراوه‌.

۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

25اردیبهشت، اثبات پویا بودن دانشگاه


جدال میان دانشگاه و حاکمیت ازسویی و جدال میان دانشگاه و جامعه از سوی دیگر، بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران را به خود اختصاص داده است. اما جدال دانشگاه و حاکمیت جلوه برجسته تری داشته و در بیشتر دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی ایران دانشگاه یا بازیگری فعال یا خالق بازیگران فعالی بوده که تعین بخش مکانیسم های گوناگون سیاسی و اجتماعی نیز بوده اند. دانشگاه بنا به ماهیتی که دارد مکانی است که همراه با پرورش تفکرات انتقادی و گاه رادیکال، جای مناسبی بوده جهت تدوین و تعیین استراتژایهای مبارزاتی به دور از هر گونه سمت گیری آغشته به لایه های گوناگون حاکمیت و قدرت.

دانشگاه در ایران بعد از انقلاب 57، همیشه مکانی بوده که هم اپوزسیون وهم  پوزسیون در تلاش بوده اند برای گسترش دایره مشروعیت شان به آن دست یازند، حال اینکه دانشگاه و جنبش دانشجویی در این میان چگونه عمل نموده اند مبحث ما نیست، آنچه در وضعیت کنونی مهم و قابل تامل می باشد موضع گیری و کنش مستقل دانشگاه در قبال وضعیت کنونی ایران است.درک ضرورت اتخاذ موضع گیری مشخص دانشگاه، نسبت به آنچه امروز در ایران می گذرد و در شرف اتفاق افتادن است، بدون ترسیم مختصات آنچه گذشته، میسر نخواهد شد.

 عموما نظامهای اقتدارگرا و شبه توتالیتر پس از پشت سر نهادن سه دوره، تأسیس، تثبیت و افول، دوران انقراض یا تغییرات اساسی شان فرا می رسد، طول و مداومت هردوره نیز به عواملی بستگی دارد که در مدل ها و کشورهای مختلف متفاوت است و گاهی نیز دولت اقتدارگرا یا نظام بین الملل با پی گیری سیاستهای حمایتی ویژه ای ممکن است طول هر دوره را برای چند سالی تداوم ببخشد.
نظام جمهوری اسلامی ایران تا کنون سه دوره را پشت سر نهاده، شواهد و نشانه های مختلفی بیانگر پدید آمدن دوره انقراض یا تغییرات اساسی  نیز می باشد و اتفاقا اهمیت نقش دانشگاه نیز در نقشی است که می تواند در دوره چهارم بعهده بگیرد.  دوره اول، تأسیس نظام است که رهبری  "روح الله خمینی" تا پایان دوره نخست وزیری "میر حسین موسوی"  را در بر می گیرد، در این دوره کلیه نهادها، ارزش ها و مراکز مختلف دولتی بنیان گذاشته شد یا بازسازی شد و تمامی مراکز مشروعیت بخش حاکمیتی نوین تأسیس گشت. دوره دوم، تثبیت نظام است که از شروع ریاست جمهوری  "هاشمی رفسنجانی" تا پایان دوره ریاست جمهوری  "محمد خاتمی" می باشد، رشد و توسعه اقتصادی روندی رو به رشد به خود می گیرد و در حکومت اصلاح طلبان حفره های مشروعیت زدایی تا حدود زیادی پر می شود. دوره سوم، افول نظام است که از آغاز ریاست جمهوری "محمود احمدی نژاد" تا 30 خرداد1388 بوده است، رشد اقتصادی روند نزولی داشته و پایه های مشروعیت بخشی، یکی پس از دیگری تضعیف گردیده است.

براین اساس دوره چهارم.

پس از به قدرت رسیدن "محمود احمدی نژاد" که مصادف بوده با آغاز دوران افول و بحران نظام جمهوری اسلامی، مرکز و مکان مشخص شده و از پیش تعیین شده ای که مورد تحدید و هجوم قرار گرفت، دانشجو و دانشگاه بود و با مقاومتهای غیر سازمان دهی شده ای  نیز از جانب دانشجویان روبرو شد تا اینکه موج تحدید، تهدید و هجوم حکومت احمدی نژاد به دانشگاه محدود نشد و در رویارویی جدی و فیزیکی به عرصه عمومی هم کشیده شد. چنین رویارویی به گونه ای بود که حوزه عمومی نقش دانشگاه را به عنوان نیرویی پیشرو، پس زد و خود در صف جلوی مبارزات قرار گرفت. در هر صورت دانشگاه و خصوصا حوزه عمومی  در قالب جنبشی بعد از انتخاباتی که سبز نام گرفت در برابر حاکمیت سنگر گرفتند و تمامی پتانسیل های اعتراضی و مخالف را به ظرف جنبش سبز تزریق کردند و در چهارچوب اعتراضات خیابانی و فضای مجازی از آن رونمایی کردند.

در فاصله سی خرداد 88 تا شانزدهم آذر به دلیل فصل امتحانات و تعطیلات تابستانی، هیچگاه به دانشگاه فرصت حضوری سازماندهی شده در اعتراضات داده نشد بلکه آنچه بود حرکت های خودجوش و سازماندهی نشده ایی از جانب دانشجویان بود و هر بار هزینه اعتراضات بر دوش دانشگاهی خاص می افتاد. 16 آذر 88 سرکوب شدید و حضور هزاران نفری نیروهای ویژه در دانشگاه تهران، هزینه اعتراضات را به سمت خشونت و درگیری با نیروهای امنیتی و بسیج در دانشگاه هنر سوق داد.

روزعاشورا و 22 بهمن 88 همچنین 25 بهمن 89 نیز دانشگاه با هویتی مستقل و پیشروانه به عرصه نرفت بلکه همراه با حوزه عمومی به کاررزاهای مبارزاتی پیوست.

اما پس از زندان و حصر خانگی رهبران نمادین اعتراضات و تشکیل"شورای هماهنگی راه سبز امید" به نیابت از آنان فراخوان هایی منتشر نمودند، این بار دانشجویان و دانشگاه پیشدستی کرده تا نقش پیشروانه خود را باز یابد و طی طول هفته گذشته در قالب بیانیه های متعددی دانشجویان را به اعتصابی سراسری در دانشگاه فرا خواندهاست. در همین راستا شورای هماهنگی راه سبز امید نیز به دنبال آنان از این حرکت حمایت نموده است.

 در واقع پس از رکود یکساله اعتراضات خیابانی، حبس رهبران نمادین آن و عدم پی ریزی برنامه مدونی از" جانب شورای هماهنگی راه سبز امید"  دانشجویان را به طراحی اعتصاب در دانشگاه سوق داده است و در صورت موفقیت این اعتصاب دستاوردهای زیر قابل تصور خواهد بود:

 - صحت تقویت شدن شبکه های مجازی.

- ترمیم و بازسازی شدن شبکه های اجتماعی در دانشگاهها در طول یکسال گذشته.

- وجود پتانسیل تبدیل اعتراضات خیابانی به اعتصاب های حرفه ای و صنفی مداوم.

- جلوگیری از هرگونه چانه زنی و سازش برخی از اصلاح طلبان حکومتی با طیف هایی از اصول گرایان که در حال حاضر با طیف "احمدی نژاد/مشایی" جدالی بی پایان دارند و بالعکس.

- برخی از اصلاح طلبان حکومتی که بیم آن می رود پس از بوجود آمدن شکاف های اخیردر حاکمیت، با لایه هایی از اصول گرایان ائتلاف کنند، در صورت ادامه اعتصابها و اعتراضات به دلیل ترس از عدم تجمیع و کسب مشروعیت از این امر سرباز خواهند زد.

- شورای هماهنگی راه سبز امید را به این نتیجه می رساند که در صورت نداشتن برنامه ای مدون و عدم تلاش در ایجاد ائتلافی گسترده، توانایی انحصار فراخوان های معطوف به عمل و هدایت اعتراضات را از دست خواهد داد.
- درصورت موفق بودن این اعتصاب ها امکان بازگشت دوباره شور و امید اجتماعی به تغییر در جامعه وجود خواهد داشت.

- قشرهای دیگر اجتماعی نیز مدل اعتصاب را از دانشجویان به وام می گیرند.

- با فرا رسیدن دوره تغییرات اساسی در نظام جمهوری اسلامی، دانشگاه  همچون نهاد و جنبشی پویا نقش بنیادین و اساسی اش را ایفا کند.

در هر حال آنچه که بیشتر از هر چیزی می تواند با اهمیت باشد نقش خود دانشگاه است که به عنوان نهادی اجتماعی  از هرگونه ناشفاف بودن و انحصارطلبی مبرا می باشد. پیروزی  اعتصاب 25 اردیبهشت می تواند دستاوردی عظیم برای جنبش دمکراسی خواهی در ایران باشد و در دوره انقراض یا تغییرات اساسی نظام نقش مهمی را ایفا کند و بار دیگر پویا بودن دانشگاه را اثبات کند.

آموزه اعتصاب در کردستان ایران


اعتصاب  نیزمانند سایر مفاهیم علم الاجتماع، امری نسبی و مطلق گریز است، به گونه ای که ممکن است عملی در جایی اعتصاب محسوب شود ولی همان عمل در جایی دیگر اعتصاب به حساب نیاید مانند تفاوتی که مفهوم اعتصاب به لحاظ کمی  در آمریکا و انگلستان به خود می گیرد. اما اعتصاب در معنای عمومی اش به واکنشی گفته می شود که کارگران (در معنای عام کارگر)، کارمندان و سایر قشرهای اجتماع به منظور دستیابی به هدفی از پیش تعیین شده، در محل کار و وظایف خود آماده نمی شوند تا صدای اعتراض خود را به مسئولین و مراجع مربوطه برسانند. اعتصاب در معنای عمومی و کلی اش تنها به کارگران محدود نمی شود بلکه سایر اقشار جامعه نیز شامل آن می شوند. اعتصاب در معنای خاص کلمه نیز، یعنی معلق ساختن مکانیزم کار در کارگاهها از طرف کارگران و دستمزدبگیران تا به این وسیله ، یا به طور مستقیم به کارفرما فشار وارد شود  یا اینکه دولت مجبور به دخالت شود و به هر تقدیر همه یا دست کم بخشی از درخواست های کارگران و مزدبگیران برآورده شود.
در هر صورت آنچه در باب مفهوم اعتصاب، با مدنظر قرار دادن هر دو جنبه یا تعریف کلی و اخص اش، مشترک می نمایاند بستر یا شرایط اجتماعی است که خالق اعتصاب است. اعتصاب مفهومی است که در جامعه شناسی سیاسی از شورش، جنبش، انقلاب و حتی اعتراض نیز متفاوت، مفروض واقع شده است ،هرچند در موضعی متساهلانه می توان اعتصاب را نوعی اعتراض تلقی کرد اما آنچه اعتصاب را از اعتراض جدا می کند کارکرد، عمق و تاثیرگذاری بیشتر اعتصاب می باشد همچنین اعتراض همیشه چاشنی خشونت را با خود حمل می کند اما اعتصاب اعتراضی خاموش می باشد که یکی از مصادیق مبارزات مدنی است و از هرگونه خشونتی کنشگرانه خود را بر حذر می دارد.
در بیشتر جوامع بشری اعتصاب بر سر کاستی های اقتصادی و شکاف های طبقاتی پدید آمده و بیشتر قشر یا طبقه ای محرک اعتصاب بوده که بر پیش درآمدی اقتصادی استوار بوده باشد حال محمول این عوامل کنشگر چه صنفی و چه غیر صنفی بوده باشد. هر چند می توان به این امر نیز اذعان نمود که اعتصاب کم و بیش با امور و شئون سیاسی سروکار دارد یا بدان ختم می گردد اما آنچه همیشه امر اعتصاب را به مثابه " میان کنشی " اجتماعی پدید آورده، سیاسی نبوده بلکه بیشتر بر زیرساختی اقتصادی استوار بوده است.
از دهه 1970 به این سو، اعتصاب های گسترده ی مبتنی بر مرکزیت و ویژگی تحریک کنندگی کارگران کم کم رنگ باخت ومراکز تحریک کنندگی به نوعی میان اقشار مختلف اجتماعی منتشر و تکثیر شد . جدا ازاینکه این امر به چه عواملی برمی گردد اما نتیجه ای که از این معادله تغییر یافته ساطع شد چیزی نبود به غیر از کاهش گستردگی و تاثیر اعتصابات، بطوریکه همزمان با شروع اعتصاب ها، طرف مقابل بوسیله اعتصاب شکن ها و تاکتیک های متعاقب آن پروژه اعتصاب را در نطفه خفه کرده و درخوشبینانه ترین حالت اش با تامین بخش ناچیزی از خواسته های اعتصاب کنندگان، اعتصاب را متوقف می کرد. افول اعتصاب های گسترده ی مبتنی بر محوریت کارگران سبب شد تا استراتژی و تاکتیک های  اعتصاب در حوزه مبارزات مدنی متحول گشته و ماهیتی دیگر به خود اختصاص دهد.
اعتصابهای اروپا و آمریکا در چند دهه اخیر مثالی است بر این مدعا که به لحاظ وسعت اعتصابها دچار محدودیت شده، به لحاظ طرح خواسته دچار تقلیل یافتگی شده، مرزهای زمانی و مکانی اش محدوتر شده، تجمیع کنندگان خواسته هایشان را حذف یا به عبارتی واسط اصناف و احزاب را حذف نموده اند. اما علی رغم محدویتهای ذکر شده در کمترین زمان ممکن به عنوان طرف مذاکره، پذیرفته شده و به مثابه بازیگری مقطعی محسوب شده اند. همچنین برخلاف گذشته با کمترین حجم ممکن بیشترین توجهات رسانه ای را به خود جلب کرده اند.
نکته قابل تاملی که در اعتصابات دهه های اخیر اروپا به وضوح مشاهده شده، شان مادی و به عبارتی اقتصادی شان بوده است و به مرور از شان سیاسی اعتصابات کاسته شده و توانایی بسیج همگانی جامعه را با تمامی اقشار،شان و طبقات اش را ندارند زیرا اعتصاب ها بیشتر سیمایی حرفه ایی، محدود و نامتقارن به خود گرفته است و از طرح خواسته های استراتژیک به طرح مطالبات میان مدت و بدون برنامه روی آورده اند.
دلیل چنین تطور و تحولی در مفهوم، کارکرد و عمق اعتصاب ها می تواند به چنین عواملی برگردد: برچیده شدن ایدئولوژیهای رهایی بخش و سیاست رهایی بخشی، به میان آمدن نسبی گرایی و سیاست زندگی به تعبیر "گیدنز"، تغییرات اساسی در مناسبات اجتماعی بواسطه رشد و تعمیق ارتباطات و تکنولوژیهای ارتباطی، تقویت اخلاق فردگرایانه و به حاشیه رفتن گفتمانهای جمع  محور و "خیر همگانی "، اهمیت یافتن اعتراضات در فضای مجازی، افزایش لایه های هویتی در فرد انسانی و عدم پایبندی به یکی از آنها و به عبارتی فزونی یافتن فرد ژله ای، کم اهمیت شدن نقش احزاب و سازمانهای تجمیع کننده و تقویت محفل گرایی و هسته ای شدن مجامع انسانی ، به حاشیه رفتن سیاست و فعالیت سیاسی از نوع مداوم و سازمان یافته آن، تضعیف ارداه گرایی و تقویت سازش کاری در فرد و ...
انعکاس موج تحول و دگردیسی در مفهوم اعتصاب و محتوای آن ایران را نیز بی نصیب نگذاشته است. بعدا انقلاب 1357 ایران به این سو اعتصاب ها/ نه اعتراض/ با معنایی که در این نوشتار مدنظر نگارنده بوده بندرت اتفاق افتاده و اگر مواردی هم بوده می توان آنها را در چهارچوب اعتصاب های نوین قلمداد اش کرد که بیشتر در چهارچوب صنفی و حرفه ای و بر بستری اقتصادی شکل گرفته نه سیاسی، هرچند بعد از اعتراضات سال 88 به این سو پتانسیل اعتصاب واقعی و گسترده از نوع نخست وجود داشت که شاید اگر استراتژسین های اعتراضات بیشتر بر این  امرتمرکز می کردند به وقوع می پیوست اما در هر صورت دلایل ذکر شده بر ذهنیت استراتژسین های اعتراضات پس از انتخابات 88 در اتخاذ نکردن طرح اعتصابات سراسری بی تأثیر نبود.
اما کردستان ایران تجربه ای متفاوت از سراسر ایران را تجربه نموده است. تا پیش از اعتراضات اخیر در کردستان ایران وضعیتی استثنایی را سپری می کرد، آنچه را جنبش کردستان می نامند به همراه کلیه "عناصر" و "دقیقه" های تشکیل دهنده ی گفتمانهای موجود در کردستان از سراسر ایران به ویژه مرکز ثقل حاکمیت گفتمانی ایران متفاوت بود، مردم کردستان در سطحی روزمره و جنبش اش به همراه حاملان اش در قالب  چندین سازمان در سطح سیاسی گاه خشونت آمیز و گاه سیاسی با مردم ایران و حاکمیت کریستالیزه شده اش در جدالی مداوم بسر برده اند، چه درمواقعی این جدال مداوم بوده و چه آمیخته با گسست هایی باشد اما در هر صورت این جدال خصلتی "دیگربودگی" را به  دوطرف بخشیده بود. دلیل چنین امری نیز تنها به انتخابی بر می گشت که در سال 57 اتفاق افتاده بود و مدام دو طرف همدیگر را به عناوینی مختلف متهم به خیانت می کردند و دیواری از بی اعتمادی بنا شد که منجر به تحمیل هزینه های هنگفتی بر دو طرف شد. اما بعد از اعتراضات 88 ظاهرا موجی از فروریزی بی اعتمادی ها آغاز شده و در عین حال کفه ترازو بیشتر به سمت انتخاب مردم کردستان ایران در حال سنگینی روز افزون می باشد.
خصلت جدال دیگربودگی ذکرشده شأنی سیاسی نیز به اعتصاب ها در کردستان داده و اساسا راه اندازی اعتصاب در کردستان را بر بستری سیاسی و از جنس سیاست رهایی بخشی و جمعی استوار ساخته است.
کردستان ایران بعد از انقلاب 57 تا کنون سه اعتصاب گسترده را تجربه نموده ، اعتصاب نخست در شهر مریوان در اعتراض به حضور نیروهای سپاه پاسداران در این شهر شکل گرفت که طی آن اکثر قریب به اتفاق مردم مریوان شهر را ترک نموده و تحت رهبری فواد مصطفی سلطانی در حومه شهر سکنی گزیدند ومردم شهرهای سنندج سقز و بانه نیز جهت حمایت از آنها به سمت مریوان حرکت کردند که در نهایت با خروج نیروهای سپاه از مریوان مردم اعتصاب شان را با موفقیت به پایان بردند هر چند این وضعیت دوام آنچنانی نداشته و بعد از مدتی با حمله نیروهای دولتی روبرو شدند.
اعتصاب دوم در مرداد 1384 رخ داد که در واکنش به کشته شدن فردی در مهاباد به صورت هولناکی روی داد که در نتیجه آن مردم مناطق کردنشین ایران در اعتصابی سراسری بازار و محل کار خود نرفتند و یکی از بزرگترین اعتصاب های سراسری د رکردستان ایران را رقم زدند این اعتصاب نیز با واکنش شدید نیروهای دولتی روبرو شد و حتی درگیریهایی نیز در اثنای اعتصاب روی داد و منجر به کشته شدن دهها تن و دستگیری هزاران نفر شد.
اما با شکوه ترین و وسیع ترین اعتصاب در کردستان ایران 23 اردیبهشت 1389 روی داد که در اعتراض به اعدام فرزاد کمانگر و 4 تن دیگر از هم بندی هایش در زندان اوین تهران، صورت گرفت. اعتصاب 23 اردیبهشت 89 دربرگیرنده مفهوم واقعی اعتصاب در معنای جامعه شناختی سیاسی اش بود این اعتصاب کلیه شهرهای کردستان ایران را در بر گرفت، بازار، مغازه ها و ادارات دولتی در این روز تعطیل شد وکسی در محل کارش حاضر نشد و به گفته بسیاری از خبرگزاریها، وسیع ترین اعتصاب در طول 10 سال اخیر در جهان بوده است.
هرچند کردستان مانند سایر مناطق ایران  ازتاثیرات تحولات بوجود آمده در ایران و جهان و از کلیه دگرگونیها متاثر بوده اما بستری که کنش های گوناگون  درکردستان  را پدید آورده ازبقیه مناطق ایران متفاوت بوده، بستری که بیشتر بر پایه ای سیاسی استوار بوده تا اقتصادی، هر چند گاهی همپوشانی میان علل اقتصادی و سیاسی نیز وجود داشته اما بواسطه فعال شدن شکافهای تاریخی و ساختاری و گاهی مواقع نیز تقطیع شکافها و در برخی موارد نیز غیر فعال شدن شکاف اقتصادی، شکاف اقتصادی  را بر ساحتی سیاسی متراتب نموده است.
دیگر بودگی کردستان در قبال حاکمیت و بالعکس، ویژگی سیاسی بودن و حضور همیشگی سیاست بین مردم را دوام بخشیده بطوریکه در قرن بیست و یکم نیز هنوز سیاست زندگی در این سرزمین استقراری کامل نیافته و هنوز سیاست رهایی بخشی، کنش جمعی ، بسیج منابع در شریان بافتار اجتماعی این بخش از ایران جریان دارد. همین امر نیز  ازاعتصاب حرفه ای، صنفی،غیر سیاسی و محدود در این منطقه ممانعت کرده است. این نیز شاید همچون متغیری دو جانبه هم تهدید وهم فرصت نیز باشد.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

وه‌همی دیكتاتۆری پرۆلتاریا

زۆر كه‌س كاتێ بزووتنه‌وه‌ی كرێكاری‌و چینی كرێكاریان به‌رگوێ ده‌كه‌وێ، تێوری ماركسیزم‌و دیكتاتۆرییه‌تی چینی كرێكاری وه‌بیر ده‌كه‌وێته‌وه‌، جا ئیتر جیاواز له‌وه‌ی كه‌ به‌ لایه‌وه‌ دیارده‌یه‌كی چاك بێ یان خراپ. به‌ڵام له‌م نووسراوه‌دا هه‌وڵ ده‌درێ به‌بێ خۆسپاردن به‌گێژاوی تیۆرییه‌كه‌وه‌، رووبه‌رێكی تر له‌م بابه‌ته‌ واته‌ بزوتنه‌وه‌ی كرێكاران له‌روانگه‌ی كۆمه‌ڵناسی سیاسییه‌وه‌ بخه‌ینه‌ به‌رباس. بێ گومان، هه‌ر سه‌رده‌م‌و زه‌مه‌نێك تایبه‌تمه‌ندییه‌كی جیاواز ده‌به‌خشن به‌دیارده‌ كۆمه‌ڵایه‌تی‌و سیاسییه‌كان، به‌م مانایه‌ كه‌ كۆمه‌ڵێ هۆكار لێكگرێ ده‌درێن تاوه‌كوو دیارده‌كانی هه‌ر كۆمه‌ڵگایه‌ك له‌ قۆناغه‌ جۆراوجۆره‌كاندا، لێك جیابكرێنه‌وه‌ یان ناوه‌رۆك‌و هاوپێوه‌ندی‌و هاوكێشه‌كانیان بگۆڕدرێ. هه‌ندێ جاریش تێبینی یان روانگه‌یه‌كی تایبه‌ت له‌سه‌ر بابه‌تێك وه‌ها زاڵ ده‌بی كه‌ دیارده‌ی بزووتنه‌وه‌ی كرێكاری یان چینی كرێكارو ده‌ركه‌وته‌كانی، هه‌ر له‌م خانه‌دایه‌و پێویسته‌ كوردو رێكخراوه‌كانی‌و بزووتنه‌وه‌كه‌یشی، به‌تایبه‌ت ئه‌و رێكخراوانه‌ی كه‌ بانگه‌شه‌ی رزگاری چینی كرێكار ده‌كه‌ن، له‌م راستیه‌ تێبگه‌ن. ده‌توانین بڵێین هه‌ر دیارده‌یه‌كی كۆمه‌ڵایه‌تی‌و سیاسی كه‌ ناوێكی لێده‌نرێ یان هه‌ڵگری چه‌مكێكی تایبه‌ت ده‌بێت، به‌پێی هه‌لومه‌رجی سه‌رده‌م‌و پێداویستیه‌كانی، له‌وانه‌یه‌ ئه‌گه‌ر نێوی دیارده‌كه‌ نه‌گۆڕدرێت به‌ڵام بێ گومان ناوه‌رۆكه‌كه‌ی دگۆڕدرێ‌و به‌تایبه‌ت له‌سه‌رده‌می ئێستادا كه‌ به‌هۆی خێراتر بوونی ئاراسته‌ی ئاڵوگۆڕه‌كان، ناوه‌رۆك ‌ومانای نێو و چه‌مكه‌كان به‌رده‌وام له‌گۆڕیندایه‌، هه‌ر به‌م پێیه‌ش بۆ داڕشتنی هه‌رچه‌شنه‌ ستراتێژییه‌ك، هه‌ر چه‌شنه‌ پلان‌و گه‌ڵاڵه‌و دروشمێك ده‌بێ ئه‌و بزۆزی‌و ئاڵوگۆڕانه‌ له‌به‌رچاو بگیردرێت. چه‌مكگه‌لێك وه‌كوو «چین»،»كرێكار»،»چینی كرێكار»،» بزووتنه‌وه‌ی كرێكاری»،»دێمۆكراسی»،»كۆمه‌ ڵگای مه‌ده‌نی»‌و ده‌سه‌ڵاتیش له‌و چه‌مكانه‌ن كه‌ ده‌بێت له‌سه‌ر بنه‌مای باسكراو، هه‌ڵسه‌نگاندنی بۆ بكرێت.


چه‌مكی «چین» له‌كورتترین مانادا به‌ كۆمه‌ڵێك كه‌س ده‌كوترێت كه‌ داهاتێكی یه‌كسانیان هه‌یه‌. تا ئێستاكه‌ چه‌مكی چینی كرێكار وه‌كوو بكه‌ری ئاڵوگۆڕ  له‌كۆمه‌ڵگاكاندا له‌لایه‌ن ماركسیسته‌كانه‌وه‌ هاتووه‌ته‌ ئاراوه‌. به‌ڵام چینی كرێكار به‌درێژایی ساڵانی رابردوو، كۆمه‌ڵێك ئاڵوگۆڕی به‌سه‌ردا هاتووه‌. هه‌ر له‌مانای خودی چه‌مكی «چین»ه‌وه‌ بگره‌ تاوه‌كوو هه‌ل‌و مه‌رج‌و ژینگه‌ی چینی كرێكار، له‌راستیدا به‌هۆی ئاڵۆزتربوونی كۆمه‌ڵگاو ئه‌رك‌و كاره‌كان، بڕواكردن به‌ چه‌مكێك وه‌كوو «چین» له‌مانا كۆنه‌كه‌یدا شتێكی ئه‌سته‌مه‌و ئاسان نییه‌. هه‌روه‌ها چه‌مكی چینی كرێكاریش به‌مجۆره‌یه‌. چوونكوو دوابه‌دوای به‌هێزبوونی هێزی كرێكاران لایه‌نی به‌رامبه‌ریان هه‌وڵی به‌فه‌رمی ناسینی به‌شێك له‌ ماف‌و كێشه‌كانی كرێكارانی داوه‌و به‌ په‌سه‌ند كردنی چه‌ند بڕیارێك، هه‌ندێك له‌كێشه‌كانیانی چاره‌سه‌ر كرد، هه‌ر ئه‌مه‌ش وایكرد كه‌ هاوكێشه‌كانی نێوان چینی كرێكار بگۆڕدرێت‌و ته‌نانه‌ت باسكردن له‌چینێكی یه‌كسان‌و هاوشێوه‌ی كرێكار له‌وانه‌یه‌ زۆر گونجاوو واقعیی نه‌بێ. ئه‌م حاڵه‌ته‌ش ته‌نیا به‌چینی كرێكار قه‌تیس ناكرێته‌وه‌، به‌ڵكوو زۆربه‌ی دیارده‌ كۆمه‌ڵایه‌تییه‌كانی تریش هه‌ر به‌م شێوازه‌ روویان له‌گۆڕانه‌.


باسكردن له‌ چینی كرێكار ئه‌مڕۆكه‌ هه‌ڵگری چه‌ند ره‌هه‌نده‌ كه‌ رێگره‌ له‌وه‌ی قسه‌ له‌ چینێكی هاوشَێوه‌و یه‌كڕه‌نگ بكه‌یت وه‌كوو بكه‌رێكی سیاسی. بۆ نموونه‌ كرێكارانی ژن له‌ ره‌وتی كۆمه‌ڵگادا ئاراسته‌یه‌كی جیاوازیان نواندووه‌ یان كرێكارانی هه‌ر كارخانه‌یه‌ك له‌ژینگه‌یه‌كی جیاوازدا ده‌ژین‌و زۆر هۆكاری ده‌روونی، ئابووری، ره‌فتاری‌و چۆنیه‌تی رێككه‌وتن له‌گه‌ڵ خاوه‌نكاردا، كاریگه‌ری هه‌یه‌ له‌سه‌ر ئاماده‌كردنی تاكی كرێكار بۆ بوون به‌ بكه‌رێكی سیاسی.

هه‌ندێ جار رۆڵ‌و ئه‌ركه‌كانی تاك چه‌ند ره‌هه‌ند له‌خۆ ده‌گرێ‌و ناكرێ خۆی له‌گه‌ڵ ره‌هه‌ندێكی تایبه‌تدا ببینێته‌وه‌. بۆ نموونه‌ ئه‌م ره‌وته‌ له‌سه‌ر كرێكارانی كوردیش راسته‌و سه‌لمێنه‌ری ئه‌وه‌یه‌ كه‌ كرێكارانی كورد ناكرێ ته‌نیا وه‌ك بكه‌رێكی كرێكاری چاوی لێبكرێت به‌ڵكوو ده‌بێ سته‌می نه‌ته‌وه‌یش له‌به‌رچاو بگرین‌و ته‌نانه‌ت ئه‌گه‌ر ژن یان خوێندكاریش بێت هه‌مو ئه‌و شۆناسانه‌ش ره‌چاو بكه‌ین تا وه‌كوو بكه‌رێكی راسته‌قینه‌ كه‌ هه‌ڵگری ئاڵوگۆڕێ كه‌ له‌نێو كۆمه‌ڵگادا هه‌یه‌، به‌ئه‌ژماری بێنین.

یه‌كێكی تر له‌و خاڵانه‌ی كه‌ سه‌باره‌ت به‌ بزووتنه‌وه‌ی كرێكاری ده‌بێ ره‌چاو بكرێت»وشیار بوونه‌وه‌»یه‌. هه‌ر چه‌ند له‌لایه‌ن خودی كارڵ ماركسه‌وه‌ له‌سه‌ر ئه‌م بابه‌ته‌ باسێكی قوڵ‌و ئاڵۆز كراوه‌، ته‌نانه‌ت له‌ نووسراوه‌كانی دوایینی خۆیدا به‌ جۆرێ چاوه‌ڕوانی وشیاربوونه‌وه‌ی چینی كرێكار نییه‌، به‌ڵام چه‌ندین ده‌یه‌ی سه‌ده‌ی بیسته‌م ئه‌م بابه‌ته‌ سه‌رنجی زۆری كه‌سی به‌لاڕێدا خۆیدا راكێشا بوو. له‌راستیدا، وشیاربوونه‌وه‌ به‌ئامانجی بوون به‌بكه‌رێكی كۆمه‌ڵایه‌تی‌و سیاسی، بابه‌تێكی ئاسان‌و ساكار نییه‌، وشیاربوونه‌وه‌ پڕۆسه‌یه‌كی كۆمه‌ڵایه‌تییه‌و گرێدراوی چه‌ند هۆكاری گرنگه‌‌و به‌ته‌نیایش به‌ چینێك یان گرووپێك قه‌تیس ناكرێته‌وه‌، به‌تایبه‌ت ئه‌گه‌ر ئامانج له‌وشیار بوونه‌وه‌ شۆڕشێكی كۆمه‌ڵایه‌تی بێ.به‌ڵام با بزانین فره‌ڕه‌هه‌ندی شوناسی تاكه‌كان‌و ته‌نانه‌ت گرووپ‌و چینه‌كان به‌ره‌و چ ئاراسته‌یه‌ك ده‌ڕوات، به‌تایبه‌تی ئه‌و چینه‌ی كه‌ پێی ده‌ڵێن چینی كرێكار، به‌ درێژایی مێژوو و پاش تێپه‌ڕبوونی وڵاتانی  ئه‌وروپا له‌ قه‌یرانی شۆناس كه‌ له‌ساڵی 1648 دوای رێككه‌وتنامه‌ی ڤێستڤاڵیا ده‌ستی پێكرد. یه‌كێك له‌و قه‌یرانانه‌ی كه‌ به‌رده‌وام زۆربه‌ی چین‌و توێژه‌كانی كۆمه‌ڵگا له‌گه‌ڵیدا رووبه‌ڕووبوون، قه‌یرانی به‌شداری بوو. به‌ڵام  به‌ره‌به‌ره‌ تا هاتووه‌ ئه‌م قه‌یرانه‌ به‌ره‌و چاره‌سه‌ر چووه‌، بزووتنه‌وه‌ی كرێكاریش كه‌ له‌میانه‌ی سه‌ده‌ی19دا سه‌ریهه‌ڵدا، یه‌كێك له‌ هۆكاره‌ گرنگه‌كانی، هه‌بوونی قه‌یرانی به‌شداری بوو، ده‌شتوانین بڵێین له‌سه‌رده‌می سه‌رهه‌ڵدانی بزووتنه‌وه‌ی كرێكاری له‌سه‌ده‌ی 20دا، سه‌ختترین قۆناغ بووه‌ بۆ تێپه‌ڕاندنی ئه‌م قه‌یرانه‌.


له‌هه‌ر سه‌رده‌مێكیشدا ده‌سه‌ڵاتی سیاسی رێگه‌ چاره‌گه‌لێكی وه‌كوو، كۆرپۆراتیزم، بناپارتیزم‌و جاری واشه‌ سه‌ندیكالیزمیان گرتووه‌ته‌ به‌ر. به‌ڵام ئه‌زموونی ئه‌م رێگه‌ چارانه‌ ده‌ریخستووه‌ هیچكامیان نه‌یانتوانیوه‌ ببن به‌رێگه‌یه‌كی هه‌تاهه‌تایی، به‌ڵكوو  هه‌ر كامیان كاتیی بوون‌و هه‌ندێ جاریش له‌جێگه‌ی سازدانی دیكتاتۆری پرۆلتاریا یان كرێكاران، بوون به‌ دیكتاتۆری گروپێكی تایبه‌ت‌و كرێكارانیشی چه‌وساندۆته‌وه‌. یه‌كێك له‌و رێگه‌چارانه‌ی كه‌ تاوه‌كوو ئێستا پشتگوێ خراوه‌، گرێدانی بزووتنه‌وه‌ی كرێكارییه‌ به‌ چه‌مكی دێمۆكراسی.

هه‌رچه‌ند دێمۆكراسی هه‌ڵگری ناوه‌رۆك‌و روانگه‌ی جیاجیایه‌، به‌ڵام ئه‌گه‌ر دێمۆكراسی به‌ هه‌وڵێك بۆ كۆكردنه‌وه‌ی هه‌موو ده‌نگه‌كان له‌پێناو گه‌یشتن یان به‌شداری كردن له‌ده‌سه‌ڵاتدا بزانین، ده‌كرێ بزووتنه‌وه‌ی كرێكاریش گرێبده‌ین به‌ دێمۆكراسیه‌وه‌. یه‌كێك له‌ مانا گرنگ‌و به‌رچاوه‌كانی دێمۆكراسی كه‌ سه‌رنجیش ده‌خاته‌ سه‌ر هه‌موو چین‌و توێژه‌كانی كۆمه‌ڵگا، دێمۆكراسی كۆمه‌ڵایه‌تییه‌. ئه‌م چه‌شنه‌ له‌دێمۆكراسی زۆرتر خۆی له‌گه‌ڵ شه‌قام‌و بزووتنه‌وه‌ كۆمه‌ڵایه‌تییه‌كاندا ده‌بینێته‌وه‌. به‌م واته‌یه‌ كه‌ له‌دێمۆكراسی كۆمه‌ڵایه‌تیدا، به‌بێ ره‌چاوكردنی هه‌رچه‌شنه‌ به‌رژه‌وه‌ندییه‌ك له‌سه‌ره‌وه‌ یان له‌لایه‌ن ده‌سه‌ڵاتدارانه‌وه‌، هه‌وڵی گه‌ڵاڵه‌كردن یان گه‌یاندنی ویست‌و داخوازییه‌كانی توێژه‌كانی ناو كۆمه‌ڵگا دێته‌ ئاراوه‌.


سه‌رهه‌ڵدانی بزووتنه‌وه‌ جۆراوجۆره‌كان به‌درێژایی مێژوو تاوه‌كوو ئێستا، ده‌رخه‌ری ئه‌م راستیه‌یه‌ كه‌ ویست‌و ئامانجی سه‌رجه‌می ئه‌م بزووتنه‌وانه‌، به‌شداریكردن بووه‌ له‌ده‌سه‌ڵاتدا، جا ئه‌گه‌ر ئه‌م به‌شداریكردنه‌ به‌شێوازی راسته‌وخۆ به‌رێوه‌بردن بووه‌ یان ئه‌وه‌ی كه‌ گۆڕینی یاسا‌و رێساكان له‌پێناو به‌رژه‌وه‌ندی بزووتنه‌وه‌یه‌كی تایبه‌تدا بووه‌. بزووتنه‌وه‌ی كرێكاریش به‌هه‌موو سیماكانییه‌وه‌ له‌م حاڵه‌ته‌ به‌ده‌ر نییه‌و مێژووی زۆربه‌ی بزووتنه‌وه‌ كرێكارییه‌كان له‌ئاستی جیهانیشدا، ده‌رخه‌ری ئه‌م راستییه‌یه‌ كه‌ كاتێ به‌شێك له‌ ویست‌و داخوزاییه‌كانیان دابینكراوه‌ یان توانیویانه‌ یاسای كار له‌به‌رژه‌وه‌ندی خۆیاندا بگۆڕن، بزووتنه‌وه‌كه‌یان دابه‌زیوه‌. له‌راستیدا ئه‌مه‌ تایبه‌تمه‌ندی هه‌موو كۆڕو گرووپێكی كۆمه‌ڵایه‌تی‌و سیاسییه‌.

هه‌ر چینێك یان توێژێكی كۆمه‌ڵایه‌تی له‌وانه‌یه‌ بتوانێت وه‌كوو پێشه‌نگ له‌ سازدانی بزووتنه‌وه‌یه‌كی جه‌ماوه‌ری‌و كۆمه‌ڵایه‌تی ده‌ستپێشخه‌ری بكات، به‌ڵام بێ گومان ناتوانێ‌و ناكرێ به‌ته‌نیایی شۆڕشێك یان ئاڵوگۆڕێكی روو له‌ دێمۆكراسی یان گواستنه‌وه‌ی ده‌سه‌ڵات به‌شێوازێكی هێمنانه‌ بهێنێته‌دی.

 دیكتاتۆری پرۆلتاریا بۆ گواستنه‌وه‌ی ده‌سه‌ڵات له‌ پێناو به‌دیهاتنی كۆمه‌ڵگایه‌كی یه‌كسان، به‌ بێ سه‌روه‌ری ده‌سه‌ڵات، وه‌همێكه‌ تاوه‌كوو ئێستاش زۆر كه‌سی به‌خۆیه‌وه‌ سه‌رقاڵ كردووه‌. هه‌رچه‌ند هه‌روه‌كوو باسكرا سازدانی چینێكی یه‌كڕه‌نگ‌و هاوشێوه‌ ته‌نانه‌ت له‌كرێكارانیش له‌م سه‌رده‌مه‌دا دیارده‌یه‌كی شیمانه‌ نه‌كراو و ئه‌سته‌مه‌.