۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

آناتومی سه مدل انقلابی، ایران88،مصر89 و ایران 89


از همان ابتدای تاسیس جوامع بشری، تغییرنیز بخش لاینفک آن بوده است اما از قرن شانزدهم به این سو، خواسته های سیاسی و تقاضای مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خویش بیشتر شده، این مشارکت در جهان بعد از رنسانس برای اولین بار با انقلاب شکوهمند انگلستان تداعی می شود هر چند شاید عده ای آن را اصلاحاتی از بالا می نامند اما آنچه در اینجا مد نظر راقم این سطور می باشد تغییرات سیاسی و اجتماعی می باشد که منجر به تغییر در برخی نهادهای اجتماعی و سیاسی می شود. یکی از پدیده هایی که همیشه در مورد تغییرات اجتماعی و سیاسی مناقشه برانگیز بوده، انقلاب است.انقلاب یکی از مفاهیم بنیادین و پیچیده علوم سیاسی و جامعه شناسی می باشد، تاکنون انقلاب متاثر از عوامل گوناگونی روی داده است. عموما انقلاب یادآور پدیده هایی مانند مشارکت گسترده مردمی، تغییرات بنیادین درسیستم های حکومتی، ایدئولوژی انقلابی، رهبری، سازماندهی و خشونت می باشد. در واقع همین پدیده ها  نیز نشانی است بر منفک ساختن معنای انقلاب از کودتا، قیام و جنبش. در واقع انقلاب، اراده معطوف به تغییر ار جانب مردم می باشد، بدین معنا که بر مبنای فشار از پایین پدید می آید، فشاری که منجر به تغییر در تمامی حوزه ها و ساختارهای اجتماعی می شود.
با مدنظر قرار دادن کلیه نظریه هایی که تاکنون در مورد انقلاب، عوامل انقلاب و آناتومی انقلاب ها مطرح شده ، می توان به این عوامل اشاره کرد:
- حکومت و نهادهای تصمیم گیرنده قادر به برآورده کردن مطالبات مردم نباشند.(دیویس)
- بیکاری، فقر و محرومیت نسبی.(تد رابرت گر)
- انسداد سیاسی و سرکوب صدای مخالف.(هانگتینتون)
- جدایی و تفاوت بیش از اندازه میان ذهنیت حاکمان و مردم.(زونیس)
- هماهنگی و تعادل ساختارهای اجتماعی دچار لغزش و از هم گسیختگی شود.(اسکاچپل)
- رابطه میان توسعه سیاسی و اقتصادی ناهمگون باشد.(آبراهامیان)
- ایجاد شکاف و تردید میان نیروهای نظامی و نداشتن توان و اراده سرکوب(تیلی) .
- اختلاف میان نخبگان قدرت و حاکم.(تیلی)
- ایدئولوژی و گفتمان توجیه بخش حاکمیت از جانب مردم جدی تلقی نشوند واز جانب گفتمان یا ایدئولوژی جدیدی مورد تهدید قرار گیرد.(گرامشی)
- شکست در جنگ با کشوری دیگر یا ناهماهنگی با سیاست بین الملل و مخل نظم بین الملل بودن.(اسکاچپل)

هرکدام از عوامل ذکرشده می توانند عاملی باشند برای شروع زمینه های تغییر در جامعه و منجر شدن به انقلاب، اما وجود یک یا چند عامل از اینها که به عوامل لازم معروفند به تنهایی عامل تغییر یا انقلاب نیستند، بلکه عامل کافی رخدادی پیش بینی ناپذیر و گاهی نیز حاشیه ای است که نقطه شروعی جهت انفجار و به هم پیوستگی عوامل ذکرشده است.
آنچه ذکرشد حاصل سالها تحقیق و پژوهش اندیشمندانی است که در مورد انقلاب مطالعه نموده اند و هر کدام بر یکی از عوامل تاکید داشته اند. می توان به صورت عینی و همه جانبه، مرجع تمامی انقلاب ها را انقلاب 1789 دانست. بدون در نظر گرفتن نتایج این انقلاب به جرات می توان انقلاب فرانسه را به لحاظ محتوی و مطالبات، مادر تمامی انقلاب ها تلقی کرد.
فارغ از در نظر گرفتن گارگزاران انقلاب و عامل آن، آنچه در روسیه، چین، کوبا، نیکاراگوئه و ایران تحت عنوان انقلاب اتفاق افتاده به لحاظ مکانیسم و نتایج آن با هم شباهت دارند. در همگی این انقلاب ها پس به پیروزی رسیدن، شاهد بروز دیکتاتوری و بازتولید قواعد گاهی نیز بدتر از رژیم سابق بوده ایم. به نوعی که به واسطه نتایج بدی که به بار آورده بودند موج انقلابی گری و تغییر از طریق خشونت و سازماندهی ساختارشکنانه، رنگ باخت . مخرج مشترک همه این انقلاب ها رهبری، ایدئولوژی، سازماندهی، خشونت، شکاف بین حاکمان ، نیروهای نظامی و یک اتفاق پیش بینی ناپذیر بوده است.
بعد از انقلاب ایران و به واسطه نتایج ناگوارش، همچنین تغییر مناسبات جهانی و تشدید جنگ سرد، تئورسین های این عرصه را بر آن داشت تا به این امر برسند که عصر انقلاب ها سررسیده و تمامی انقلاب های اتفاق افتاده را کلاسیک خطاب می کردند و بحث انقلاب های دمکراتیک را به میان کشیدند که در عمل شاهد به ثمر رسیدن اش نبودند و نمونه موفق و کاملی را شاهد نبوده ایم. اما بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و از دهه نود به این سو کم کم بارقه های امید به تغییرات اجتماعی و سیاسی، نمایان شد تا اینکه بحث انقلاب های رنگی مطرح شد.
این انقلاب ها  بیشتر با انتخاب رنگی نمادین و سرازیر شدن مردم به خیابا ن ها و بیشتر توسط جناحی رانده شده از حاکمیت رهبری می شد. نتایج این انقلاب ها به ازمیان رفتن حاکمی دیکتاتور یا شبه دیکتاتور منجر شده است. این مدل از انقلاب ها بیشتر در جوامعی که دارای سنتی نسبتا دمکراتیک و وجود هرچند ضعیف نهادهای مدنی هستند، روی داده است. انقلاب های رنگی بیشتر متکی به مخالفت با یک رهبر سیاسی حاکم یا تغییربرخی قوانین و به عبارتی مطالبه محور بوده است به همین مناسبت می توان انقلاب های رنگی را نوعی "کودتا توسط مردم" نامید، چون نتیجه این تحولات تنها تغییریک شخص یا چند مطالبه مشخص و محدود بوده است، که بیشتر ناشی از حس جاه طلبی شخص یا نهاد خاصی بوده و با تغییر شخص یا استقرار نهادی موازی یا توزیع عادلانه تر  ثروت انقلاب به پیروزی می رسد و گاهی نیزفاتحان جنبش پس از مدتی به واسطه تغییر معادلات سیاسی و ناتوانی در برآورده کردن شعارهایشان به حاشیه رانده می شوند. دلیل پیروزی چنین انقلاب هایی به وجود ساختاری نسبتا دمکراتیک و وجود نهادهای موازی بر می گردد و همین نیز مانع از شکل گیری خواسته های رادیکال می شود.
اما با شروع تحولات و حوادثی که مبدا آن تونس بود به نظر می رسد دوران انقلاب های رنگی نیز به سر رسیده است و متفکران این عرصه باید به فکر تئوریزه کردن مدل جدیدی از انقلاب ها یا تغییرات اجتماعی سیاسی باشند. تونس و مصر در گستره فرهنگی و سیاسی خاورمیانه قرار دارند و بر خاورمیانه موثر و متاثر می باشند خصوصا نمونه مصر که در این زمینه بیشتر صدق می کند.همچنین مصر در چهارچوب استرتژی قدرتهای بزرگ و سیاست بین الملل به عنوان بازیگر و واحد سیاسی خاورمیانه ای مهمی  محسوب می شود.
اتفاقات اخیر در خاورمیانه منجر به تغییراتی در ساختار سیاسی این کشورها شده و برای چند روز مورد توجه افکار جهانی قرار گرفته و تقریبا تمامی کشورهای حوزه خلیج فارس و حتی ایران را نیز تحت تاثیر قرار داد.
آنچه در تونس و خصوصا در مصر اتفاق افتاد نه از جنس آنچه انقلاب کلاسیک می نامند و نه از جنس آنچه که انقلاب رنگی می نامیدند، بود. دغدغه نگارنده نیز همین مبحث می باشد. بی گمان مصر به لحاظ فکری و فرهنگی مرجع کشورهای عربی و حتی اسلامی بوده است. آنچه در مصر بیشتر همگان را به تعجب واداشت، عدم حضور منسجم ترین اپوزسیون اش(اخوان المسلمین) در ابتدای اعتراضات بود به طوریکه در ابتدا دست داشتن در راه اندازی این اعتراضات را تکذیب کرد و در ادامه اعتراضات نیز بارها پالس مذاکرات را به حزب حاکم می داد. همچنین یکی از بنیادهای مذهبی این کشور(الازهر) در ابتدای شروع اعتراضات، حضور در آن را حرام اعلام کرد و بعد از آخرین سخنرانی مبارک، اعتراضات بعد ازآن را حرام دانست، ولی انگار مرکز ثقل قدرت جایی دیگر است. آنچه در مصر اتفاق افتاد وابسته و متاثر از رهبر یا جریان خاصی نبود، گویی دمکراسی مستقیم در معنای یونان باستانی اش دوباره نقش بسته است ، بر خلاف آنچه پیش بینی می شد ارتش که همیشه مطیع ریاست جمهوری بوده و اتفاقا مبارک نیز از جنس آنها بود، حاضر به حمایت و دفاع کامل از ریاست جمهوری نشد. هرچند شاید برخی عنوان کنند که ارتشی ها طی این سالها از مبارک برگشته ودر پی این رقابت ها حاضر به حمایت از مبارک نشدند، اما در مقابل این امر هم قابل تامل است که چه بسا با پایان وقایع، پایگاه ارتشی ها هم تضعیف می شد و مشروعیت شان از جانب مهمترین کشور ائتلافی شان(اسرائیل) زیر سئوال می رفت.
در تحولات اخیر مصر، جنبشی  متکی بر فشار از پایین پدید آمد که تنها به طبقه متوسط و جوانان محدود نمی شد بلکه وجود نوعی وندالیسم خفیف نیز در آن مشهود بود. یکی از کاتالیزورهای مهم در تغییرات مصر، رسانه مجازی مانند  " فیس بوک"  و " تویتر" بوده است که همانند ارگان تبلیغاتی حزبی کلاسیک عمل نموده اما با این تفاوت که روابط  حاکم بر فضای مجازی  سلسله مراتبی و عمودی نیست بلکه ریزومی و افقی می باشد، اتفاقا همین مدل ریزومی  بر کلیه روابط این جنبش در مصر حاکم بود. بدین معنا که:

- این جنبش رهبری مشخصی نداشت.( حتی رئیس آژانس انرژی اتمی و برنده جایزه صلح نوبل را برنتابید)
- سازمان مشخصی آنرا رهبری نمی کرد، به طوریکه همه سازمان ها و کلوپ های فکری در آن حضور داشتند.
-  نماد بخصوصی نداشت بلکه آکنده بود از نمادهای سکولار، دینی و...
- متعلق به طبقه خاصی نبوده و طبقات مختلفی در آن مشارکت داشتند، هر چند طبقه متوسط و متوسط به پایین شهری بیشتر در آن نقش داشتند.
- مطالبه اکثر معترضان معطوف به تغییر شخص رئیس جمهور بود و رکود اقتصادی مملکت را ناشی از بر مسند نشستن وی می دانستند.
-نه تنها شکافی میان نیروهای نظامی و ارتشی به وجود نیامد بلکه واکنشی قابل ملاحظه، در برابر معترضان نداشتند و حتی امنیت شان را نیز تامین می کردند.
- شرکت کنندگان در اعتراضات سعی داشتند از خشونت پرهیز کنند.
- قاهره و میدان التحریر به جولانگاه آژانس های خبرسانی در جهان تبدیل شده بود.
- برگزیدن مکانی دائمی(التحریر)برای نمایش اعتراضات.

جدا از نتایج محتمل تغییرات صورت گرفته در مصر، مختصات ذکر شده،  این تغییرات از تفاوت با آنچه در گذشته اتفاق افتاده  حکایت دارد ، بدین معنا که مدل این تغییرات نه به انقلاب های کلاسیک شباهتی داشت و نه به انقلابهای رنگی بعد از فروپاشی شوروی سابق، بلکه این نوع تغییرات پرشتاب، نمایانگر تبلور مدل سومی از تغییرات اجتماعی وسیاسی است.

اما آنچه  ابتدا در ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 روی داد بیشتر به مدل انقلابهای رنگی شباهت داشت ، هر چند تمام و کمال از ان الگو پیروی نمی کرد اما:
- تقاضای معترضان معطوف به باز پس گیری رای گم شده شان بود.
- رنگ سبز به نماد این جنبش تبدیل شده بود و  دارای رهبریتی نسبی بود.
- نقش رسانه مجازی " فیس بوک" و دیگر شبکه های مجازی در آن مشهود بود هر چند به گستردگی و تاثیر گذاری در مصر نبوده است.
- نقش رسانه های ماهواره ای و تصویری در اوایل جنبش قابل ملاحظه بود.
- بیشتر مشارکت کنندگان در اعتراضات برخاسته از طبقه متوسط شهری بودند.
 جریان فکری غالب در این اعتراضات بیشتر دور نمای سکولاریستی داشتند هر چند برخی از جریانات آبشخور فکری شان به نواندیشان دینی بازمی گشت.
- نیروهای نظامی برخورد بسیار تندی با معترضان داشتند و نشانی از شکاف در میا نشان دیده نمی شد.
- شکاف میان حاکمیت قابل ملاحظه بود.
- سازماندهی اعنراضات بیشتر حالتی عمودی/ افقی یا ریزومی داشت، هر چند رهبران نمادین اش بیانیه حضور در خیابان را     صادر می کردند اما بعد از سرازیر شدن به خیابان حضور و تصمیمات ریزومی بود.  

اما از حوادث عاشورای 88 به این سو و خصوصا در اعتراضات روز 25 بهمن ماه 89 به نطر می رسد مدل اعتراضی و منتج به تغییر ناراضیان از مدل انقلاب های رنگی فاصله گرفته و کم کم به سوی مدل سوم و تئوریزه نشده مصر گام بر می دارد.
در طول یک سال گذشته یعنی بعد از عاشورای پارسال که آرامشی کاذب بر ایران دوباره حکمفرما شد دستگاه حاکمه قادر به ترمیم مشروعیت مخدوش شده اش نشده و حداقل با در نظر گرفتن سه مولفه مشروعیت، مدام در حال ریزش مشروعیت اش بوده است.
 سه شاخص مهم مشروعیت بخش سیاسی عبارتند از:
الف ) اکثریت مردم از نحوه ی به حکومت رسیدن حاکمان رضایت داشته باشند. به این معنا که مردم حق حاکمان را در حکمرانی به رسمیت شناخته یاشند. چه این حق ( آن چنان که در جوامع سنتی مرسوم بوده است )، موروثی و سلطنتی و یا حق الهی برای حکومت باشد و چه حق  حکمرانی از طریق اخذ آرا و انتخابات به حاکمان اعطا شده باشد.( همان گونه که اکنون و در جهان مدرن رایج است).  که صرفا شیوه ی به قدرت رسیدن حاکمان و صعود از پلکان حاکمیت مد نظر است. مهم این است که فرهنگ عمومی، این شیوه را بپذیرد و آن را به عنوان یک روش عادلانه ، درست و مطلوب ارزیابی کند. به طور کلی گفتمان سنت بر حاکمیت از بالا و یک طرفه استوار بوده است و گفتمان مدرن بر انتخابات و رای گیری. در فردای بعد از 2 خرداد 76 به طور نظری و از جانب بخشی از حاکمیت این مولفه از مشروعیت حاکم در ایران به زیر سئوال کشیده شد و حتی نقدهای فقهی نیز این مولفه از مشروعیت را نشانه گرفت و بعد از حوادث انتخاباتی به حوزه عمومی کشیده شد و در نظرگاه بخش زیادی از مردم ایران زیر مورد سوال قرار گرفت و حتی خواستار به زیر کشیدن اش شدند.
ب ) عامل دوم در تعیین مشروعیت سیاسی، شیوه ی حکومت کردن و نحوه مواجهه با مردم است. حکومت مشروع در جهان جدید ، حکومتی است که شیوه ی دموکراتیک را برمی گزیند. احترام به آراء عامه و افکار عمومی و توجه به مشارکت آحاد مردم، مسئله  پایه ایی محسوب می شود. دموکراسی ،از ابتدا و اصالتا، شیوه ی به قدرت رسیدن حاکمان نیست. اما رابطه عمیقی میان انتخابات و دموکراسی وجود دارد. بدان معنا که ممکن است کسانی با رای مردم، صندلی های قدرت را کسب کنند اما به محض رسیدن به حکومت، روش های استبدادی را پیش بگیرند. مانند هیتلر، که از انتخابات مانند نردبانی برای پیروزی استفاده کرد اما بعدا به نردبان پشت پا زد. متقابلا می توان تصور کرد کسانی را که با رای مردم به حکومت نرسیده باشند اما شیوه ی دموکراتیکی پیش گرفته باشند. نتیجه آنکه آن که نحوه ی حکومت کردن می تواند مشروعیت زا و یا مشروعیت زدا باشد.  در حفاظت از این جنبه نیز هیات حاکمه در ایران بسیار غیردمکراتیک عمل نموده چه زمانی که قائل به حضور نیروهای سکولار در انتخابات نشده و چه زمانی که قائل به پذیرش آنچه خودی می نامید ، جریانی که از دل حاکمیت برآمده و مورد تایید شورای نگهبان نیز بود. خصوصا بعد از انتخابات 88 که در قامت کودتایی انتخاباتی خودرا بروز داد و  عدم رعایت این عامل نیز که در دنیای امروز بسیار تعیین کننده است، به ریزش روزافزون مشروعیت شان منجر شده است.
ج ) سومین شاخص اثر گذار بر مشروعیت سیاسی ، کارآمدی حکومت است. حکومت کارآمد ، حکومتی است که مسئله های اساسی جامعه را با هزینه های معمول و معقول، حل کند و مشکلات رنج افزای عموم طبقات اجتماعی را مدبرانه رفع نماید. کارآمدی، به معنای حکومت توانا و کاردان است. حکومت های ضعیف و نالایق حتی اگر با نظام انتخاباتی بر روی کار آمده باشند، مشروعیت خود را از دست می دهند. کارآمدی، معیار عینی و قابل محاسبه یی است که مدام از سوی شهروندان نسبت به حاکمان ، به کار گرفته می شود. به سخن دیگر، همه ی حکومت ها و حاکمان در قدرت ، همواره زیر ذره بین ارزیابی شهروندان قرار دارند. قضاوت در باره ی میزان توانایی در حل معضلات و مشکلات، در قالب مشروعیت ظهور و بروز می کند. گرچه در جهان مدرن ، کسب قدرت از طریق رای مستقیم و غیر مستقیم مردم مهم است اما برای عامه مردم ، این کارآمدی است که نقش مهم تری را بازی می کند. ادعای حق الهی برای حکومت کردن، هیچ از اهمیت اثر کارآمدی بر مشروعیت نمی کاهد.  حکومتی که ادعای دینی بودن می کند مصون از ارزیابی جامعه در میزان کارآمدی اش نیست . این نوع حکومت ها نمی توانند در پناه ادعای دینی بودن و با توجیه دینی، خود را از نظر و نگاه نقادانه ی جامعه نجات دهد.  در پنج سال اخیر به واسطه سیاست خارجی ناموفق و طرد روز افزون دولت ایران از جامعه بین المللی، متحمل شدن تحریم های زیانبار اقتصادی، تورم دو رقمی که مردم آن را کاملا احساس می کنند، ناکارآمدی دستگاه حاکمه را در تمامی عرصه ها  سبب شده و این ناکارآمدی روز به روز بیشتر برای مردم آشکارتر می شود.به همین دلیل به نطر می رسد باید در آینده شاهد مدلی باشیم که در مصر دیدیم و از نشانه هایش می توان به این موارد اشاره کرد:
                                                                                                                                                
- مطالبات از یافتن رای های گم شده و برانداختن احمدی نژاد ،شخص رهبری  را نشانه رفته است.
- با توجه به بیانیه اخیر راه سبز امید برای حضور در مراسم هفتم شهدای 25 بهمن، هر چند با ستاد موسوی در ارتباط باشد،    می توان گفت فراخوان ها کم کم از سلطه رهبران نمادین اش بیرون می آید و ریزومی شدن روز افزون اش را تقویت می کند. 
- اعتراض ها در حال رسوخ به طبقه متوسط به پایین و طبقه پایین به بالا می باشد.
- هرروز جنبش در ایران به افقی بودن ، شبکه ای شدن و رهبرگریز بودن بیشتر تمایل دارد.
- نقش زنان در این جنبش از ویژگی خاصی برخوردار است.

در هر حال از روز عاشورای پارسال به این سو و  خصوصا 25 بهمن امسال، شاهد دگرگونیهایی در شکل و محتوای جنبش اعتراضی ایران بوده ایم که با شروع موج اعتراضات از تونس، مصر و متعاقب آن کشورهای حوزه خلیج فارس، بی گمان شاهد تاثیرات و تاثیر پذیری  این جنبش ها از هم خواهیم بود. این تغییرات در چهارچوب انقلاب های کلاسیک و رنگی قرار نمی گیرند. پس برای تئوریزه کردن این تحولات واکاوی نظری را می طلبد و تحقق این امر در گرو کسب داده های عینی است.

امین سرخابی

18 فوریه  2011

سنتز نا تمام جنبش دانشجویی و جامعه ایرانی


تحلیل هر پدیده سیاسی و اجتماعی بدون در نظر گرفتن فرماسیونهای فراخ بازتولیدکننده ی آن امری ناقص و ذهنی خواهد  بود بی گمان جنبش دانشجویی در هیبت پدیده ای سیاسی و اجتماعی در چهارچوب و متاثر از فرماسیونی گسترده تر قرار می گیرد، بدین معنا که جنبش دانشجویی نه تعین بخش، نه رهبری کننده و نه کنترل شونده است بلکه تنها تعین شونده ، تسریع بخش،رهبری ساز و سیال است چون خود بخشی از فرماسیونی وسیع تر است.                                                              صفات گوناگونی برای جنبش دانشجویی در ایران  بکار رفته است، عده ای آن را حرکت، برخی دیگر آنرا صنفی گری ، عده ای نیز آنرا برساخته ی لایه های قدرت در ایران می دانند.لیکن جهت تبیین بیشتر این مفهوم به طور اجمالی به تعریف آن می پردازیم. تعاریف گوناگونی از جنبشهای اجتماعی ارائه شده است شاید بتوان گفت قصارترین تعریف را "باتامور" ارائه داده است که در آن جنبش اجتماعی را تلاش برای پیش بردن یا مقاومت در برابر تغییرات در جامعه که خود نیز بخشی از ان است ،می داند که نسبت به حزب کمتر سازمان یافته است و شرایط عضوگیری نیز در آن از اصول خاصی پیروی نمی کند. درجامعه شناسی سیاسی نیز جنبش دانشجویی بخشی از جنبشهای اجتماعی به مثابه امری مدرن می باشد بدین دلیل که جهان زیست دانشجو یعنی دانشگاه،  پدیده ای مدرن قلمداد می شود.
به طور کلی سه ویژگی برای جنبش های اجتماعی در نظر گرفته شده است که عبارتند از : پیروی از یک تئوری مشخص ،سازماندهی و تداوم. بدین معنا که هر حرکت اجتماعی که بتوان آنرا جنبش قلمداد کرد باید بر اساس تئوری مشخصی شکل بگیرد و توان سازماندهی هم داشته باشند و در عین حال از تداوم و مداومت نیز برخوردار باشد برای مثال می توان به جنبشهای کارگری و زنان در نیمه اول قرن بیستم اشاره کرد. اما بعد از جنبش می 68 در فرانسه ، تحولات و حوادث جدیدی در آن خلق شد، جامعه شناسان سیاسی را برآن داشت تا به بازتعریف جنبش های اجتماعی بپردازند و آن را جنبشهای نوین اجتماعی  بنامند، بدین منوال چهار ویژگی را برای جنبشهای نوین اجتماعی  مد نظر قرار داده اند: نخست ، غیر ابزاری بودن، بدین معنا که این جنبش ها دیگر منافع طبقه خاصی را نمایندگی نمی کنند .دوم اینکه نوک پیکان نقدشان را رو به جامعه مدنی می گیرند نه دولت به عبارتی دیگر به دنبال تغییر افکار عمومی هستند نه نهادهای حکومتی ، همچنین بر فرهنگ ، سبک زندگی و مشارکت در سیاست تاکید می کنند نه بر موقعیت اقتصادی و اجتماعی ،سوم، از سلسله مراتبی بودن دوری می کنند و بیشتر از شیوه عمل شبکه ای و افقی پیروی می کنند. چهارم، خواسته هایشان را بیشتر از طریق رسانه عمومی و گروهی مطرح می کنند.
با مطمح نظرقرار دادن مختصات مذکور از جنبشهای اجتماعی  نمی توان جنبش دانشجویی در ایران را به طور مطلق در چهارچوب یکی از دو مشخصه ذکر شده قرار داد به عنوان مثال جنبش دانشجویی قبل از انقلاب 57 در چهارچوب مختصات نوع اول (کلاسیک) می گنجد چون دارای تئوری،سازماندهی و تداوم  بود اما همزمان برخی از مشخصه های جنبش نوین را نیز به یدک کشیده است مانند تاکید بر مشارکت سیاسی و استفاده از پخش نشریات در سطح عمومی ، همچنین نوک پیکان نقدشان جامعه را نیزنشانه گرفته است عکس این قضیه نیز صادق است مثلا بعد از انقلاب 57 یعنی دوران اصلاحات ، جنبش دانشجویی در حالیکه از ویژگیهای نوع کلاسیک برخوردار بود اما بر موقعیت اقتصادی و اجتماعی تاکید نداشت. همچنین در حالیکه بر مشارکت در سیاست و تغییرسبک زندگی تاکید داشت اما همزمان بیشترین نقدها را روانه ی هیات حاکمه می کرد.
با توجه به نکات گفته شده می توان گفت فعالیتهایی که توسط  دانشجویان در ایران صورت گرفته  به صورت نسبی جنبش قلمداد نمود هر چند دقیقا همه ی مختصات گفته شده را در هیچ دوره ای در بر نمی گیرد.
جدال بر سر جنبش بودن یا نبودن فعالیتهای دانشجویی در ایران نیست  بلکه آنچه راهنما می باشد ، محتوای این فعالیتها است ؛خصوصا بعداز فروپاشی شوروی که دوران جنبشهای فرمیک (شکلی)بوده است،لذا در بدبینانه تریم حالت می توانیم فعالیتهای دانشجویی در ایران را جنبشی فرمیک بدانیم.
در همان ابتدای تاسیس نهاد دانشگاه فضای سیاسی  شاهد فعالیتهایی از جانب دانشجویان ایرانی بوده است . این فعالیت وکنش ها همیشه هم آهنگ ویکدست نبوده و در طی 70 سال اخیر حامل و عامل گفتمانهای متعدد و در مواقعی نیز متناقض بوده است.در ابتدای ظهور اولین حرکتهای دانشجویی شیوع موج مارکسیسم کاملا متمایز بوده است ،به گونه ایی که متاثر نبودن از این دید به ضد ارزشی نابخشودنی تبدیل گردید؛خروجی این گفتمان در سازمانهای سیاسی آن دوره کاملا متبلور است.
در اواخر دهه 50 یکباره موجی از اسلامگرایی فضای دانشگاه را فرا  می گیرد، در این برهه جنبش دانشجویی تمنای قدرت داشت لذا خود به به عامل حذف ،طراحی انقلاب فرهنگی و تسخیر سفارت آمریکا مبدل می گردند؛سپس به راحتی از جانب سردمداران به حاشیه رانده می شوند ،همین دانشجویان اواخر دهه 70 به اصلاح طلبانی لیبرال تبدیل می شوند که نه تنها تمنای تسخیر سفارت "آمریکای امپرایالیست" را ندارد ،بلکه سودای ارتباط با دنیای آزاد و آمریکا را دارند وبخشی از قدرت سیاسی را در دست می گیرند، جالب آنکه همین عاملان وحاملان اصلاح طلبی دوباره به تکرار آنچه برخود رفته بود می پردازند وسعی در تحقیر وسرکوب جنبش دانشجویی مستقل دارند.
بخش اعظم جنبش دانشجویی نیز در دوران اصلاحات خطای سلف خویش را تکرار می کنند وبه سخنگوی بخشی از قدرت سیاسی تبدیل می شوند ،اواخر دوران اصلاحات و در اوایل روی کار آمدن دولت نهم جنبش دانشجویی دوباره به واکاوی خود می پردازند وحکومت را به باد نقد می گیرند تا شاید جایگاه اصلی وانتقادی اش را بدست  آورند.
جنبش دانشجویی در ایران یا بسیار بیگانه ستیز است ، به تسخیر سفارت آمریکا دست می یازد یا بسیار آماتور و بدون استراتژی است که  وجه مشروعیت بخش خود را در اختیار حاکمیتی قرار می دهد که سعی در ایجاد ارتباط با دنیای بیرون خود دارد و همزمان نیت کنترل و طرد جنبش دانشجویی را نیز دارد.بدین معنا که این جنبش همیشه برای فرار از استبداد اسیر نوعی رادیکالیسم کور ، بی استراتژی و سیاست تقابلی شده است.
اگر بخواهیم  با تحلیلی منطقی وضعیت جنبش دانشجویی  در ایران را بررسی نماییم باید به فرماسیون فراخ تر وگسترده تر-جامعه ایران- نیز توجه نماییم.در این مقال مراد ما از جامعه ایرانی، فرماسونی بزرگ است که همه حوزه های فرهنگی ،اجتماعی ،سیاسی ،فرهنگی را د بر می گیرداین سیستم در هر دوره ای نظام معرفت یا دانایی خاص خود را داشته است وهر اتقاقی یا حادثه ایی نیز که در سیستم بزرگتر روی می دهد همه نهادهای تابع را متاثر می سازد ؛این سیستم مدام در حال باز تولید خویش است ، بدین معنا که هر روز باید از نو شروع کند وبه همان نقطه آغاز می رسد؛ اما  در واقع آنچه در این سیستم اتفاق می افتد واتفاقا اجتناب ناپذیر می باشد،روندی است دیالکتیکی که تغییر در هر لحظه سیستم مشهود است اما در این روند دیالکتیک همیشه تمامی حوزه های سیستم توانایی خروج سنتزی منتج شده از رابطه تز و آنتی تز را ندارند بلکه خود به بخشی از آنتی تز و سنتز حوزه ای دیگر تبدیل می شوند .
دستگاه فکری دانشجویان در چهارچوب سیستمی بزرگتر موجودیت خود را باز یافته بود؛ متن این سیستم گسترده و فراخ  جامعه ایرانی بوده است.بر اساس روش دیالکتیکی،تز در این ساحت، متن اجتماعی،سیاسی واقتصادی بوده است،به عبارتی اگر مردم ایران با تمامی حوزه وبسترهای موجود در ایران تز تلقی می شود وجنبش دانشجویی را نیز در بطن این متن آنتی تز قلمداد کنیم ،می توان این پرسش را مطرح نمود که که اساسا جنبش دانشجویی در این روند دیالکتیکی با جامعه به سنتزی از جنس آرمانهایش رسیده است تا هنگام تغییر فرماسیون گسترده وفراخ سهمی در تغییرات داشته باد وبخشی از بافتار سیستم را تشکیل دهد؟اما پرسش بنیادی تر تغییر یک سیستم/فرماسیون فراخ وگسترده می باشد که آیا امکان چنین تغییری وجود دارد؟ ودر چه مواقعی تغییر به وجود می آید؟
تجربه تاریخی وعینی به ما می گوید تغییر در سیستم بزرگ امکان پذیر میباشد معمولا تغییر زمانی اتفاق می افتد که : 1-ارزش های ذهنی مردم با ارزش های ذهنی هیات حاکمه مغایر باشد 2- هیات حاکمه در تغییر ارزش های ذهنی مردم ناتوان باشد3- هیات حاکمه نتواند خود را با ارزش های مردم تطبیق دهد4- هیات حاکمه نتواند ارزش های ذهنی خودرا بازسازی نماید و آنرا در قامت ارزشهای نوین ارائه دهد 5- هنجارهای اجتماعی ونرمهای مرسوم در جامعه دچار فروپاشی شوند.6- سرمایه اجتماعی ونیروی انسانی در حضیض ترین موقعیت خود باشدو نمادهای انسجام بخش وقوام دهنده جامعه زیر سوال برود 7- فساد اداری واقتصادی افزایش یابدو.... اما اینها عوامل لازم است نه کافی چراکه عامل اصلی همان رخداد یا اتفاق پیش ناپذیراست که در پراکسیس اتفاق می افتد وموجب برچیدن یک فرماسیون بزرگ می شود.
حال اگر به نقش جنبش دانشجویی در قبل از انقلاب بازگردیم می توانیم به خوبی تشخیص دهیم که آیا جنبش دانشجویی می توانست به عنوان یک آنتی تز سنتزی در خود ومناسب آرمان هایش ارائه دهد ؟ پاسخ بی گمان نه می باشد ،زیر را جنبش دانشجویی قبل از انقلاب با توجه به خاستگاه مدرن اش یعنی دانشگاه وطبقه متوسط نتوانست و در تغییر ارزش های ذهنی جامعه نقشی ایفا نماید،قبل از انقلاب که مارکسیسم دستگاه فکری جنبش دانشجویی را توجیه می کرد ،نتوانست تریبون های اجتماعی وکلامی مردم را به تسخیر در آورد ،آنزمان همچنان  مساجد وحسینیه ارشاد ها مهمترین تریبون کنش کلامی مردم به شمار می رفت . متنی که در مساجد وحسینه ها تولید می شد به سرعت بین مردم پخش وفهم میشد ؛اما جنبش دانشجویی که  قبل از انقلاب وجود داشت ، نیروهایش را به راحتی با ریزش وانشعاب روبروی می ساخت ودر سربزنگانه بدون استراتژی مشخص ارزان فروشی می کرد.در هر صورت آنچه مهم وحیاتی است ،اشاره به این نکته است که در قبل از انقلاب جنبش دانشجویی تنها در عمل و زندگی روزمره با مردم بود وآنچه در  نظر گاهشان  مهم می نمود ،فرا خواندن وجذب نیروی اجتماعی به هر کیفیتی  بود بدون اینکه در تغییر ارزش های ذهنی اش مشارکتی فعالانه داشته باشند. جنبش دانشجویی به عنوان جنبش برآمده از نهادهای مدرن هیچگاه سعی در برساختن نهادهای مدرن نداشت واینکه تریبونی به جز آنچه که موجود است ایجاد نماید.
عدالت وآزادی آرمان کلیه طیفهای جنبش دانشجویی اعم از سوسیالیستی واسلامی قبل از انقلاب بود اما با تغییر سیستم وپی ریزی سیستم جدید ،جنبش دانشجویی قادر به ارائه سنتزی  برآمده از جدال اش با جامعه نبوده است،حتی در عمل در لگد مال نمودن آرمان های خودشان نیز مشارکت کردند ودر پروژه انقلاب فرهنگی وگرفتن سفارت آمریکا مشارکت نمودند ونقش مهمی ایفا کردند.بعد از انقلاب نیز جنبش دانشجویی بدون درک ارزش های ذهنی  وشرکت در تغییر آنها به استقبال اصلاحات رفت که بعداز به عنیت رسیدن اش جنبش دانشجویی را پیاده نظامی بیش نمی دانست ؛جنبش که در دوران اصلاحات پشت میله های دانشگاه مردم را به حمایت فراخوند اما جوابی دریافت نکرد وبازهم این وضعیت گویای تفاوت ارزش های ذهنی دانشجویان با مردم بود ،تفاوتی که جنبش دانشجویی را به استیصال کشاند.
در این دوره نه تنها مانند قبل از انقلاب به میان مردم نمی رود بلکه در عرصه تئوریک نیز دچار سرشکستگی می شود؛ شکست اصلاحات در ایران وعدم استقبال مردم ار آن نشان دیگر از استیصالی  بود که روشنفکری ایران رانیز در بر می گرفت. در واقع می توان گفت جنبش دانشجویی هنوز نتوانسته در رابطه ای دیالکتیکی با جامعه ایرانی سنتزی ارائه دهد تا استبداد دیرینه در ایران را وادار به عقب نشینی نماید بلکه همیشه بخشی از سنتز حوزه های دیگر بوده یا سنتزی ناقص و نصف و نیمه بوده است اما  جنبش دانشجویی شاید بتواند به واسطه تغییر مناسبات سیاسی واجتماعی بعداز جنبش سبز وسیاسی شدن جامعه  در رابطه ای دیالکتیکی با جامعه  ایرانی  سهمی به مراتب بیشتر از گذشته در تغییر ارزشهای ذهنی وفرهنگی ایفا نماید تا  بالاخره سنتز این رابطه ، جامعه ایرانی را از استبداد دیرینه  برهاند ، سنتزی که تا به حال ناقص بوده و زایش نیافته است.
                                                                                                                                            امین سرخابی

ئەرکەکانی فیلسوفی سیاسی و لە دایکبوونی یەکەمین فەیلسوفی میژوو(ئەفلاتون)


یەکێک لە سەرەکیترین پرسەکانی فەلسەفەی سیاسی ئەوەیە کە فیلسوفی سیاسی ئەبێ وڵامدەری چ بەرپرسایەتییەک بێت یان چارەسەرکەری چ کێشەو پرسگەلێک بێ ؟ تا ئێستا چوار تەوەری سەرەکی بۆ وڵامدانەوەی ئەم پرسیارە هاتوەتە ئاراوە کە بریتین لە ، ئامانجی بواری سیاسی،سنوورەکانی سەروەری سیاسی،سەرچاوەکانی سەروەری سیاسی و مافی ناڕەزایەتی دەربڕین دژ بە بەرپرسی سیاسی.
 ١.ئامانجی بواری سیاسی : بە گشتی ئامانجی دەوڵەت، پێکهێنانی کۆمەڵگایەکی ڕێکخراو و گونجاوە کە دوو ڕەهەند لە خۆ دەگرێ یەکیان ڕەهەندی بەرژەوەندیخوازانەیە کە بریتییە لە ئاسایش وخۆشگوزەرانی ئەویتریشیان ڕەهەندی بەهاخوازانە یان خێرخوازییە کە بریتییە لە خۆشبەختی و ئازادی . ئەم دوو ڕەهەندە لەسەر ئەم بنەماییە دەوەستێ کە فیلسوفی سیاسی دیاری دەکات دەوڵەتی مەبەست ، ئەتوانێ ئاسایش و خۆشگوزەرانی لە لایەک ، خۆشبەختی و ئازادی لە لایەکی ترەوە مسۆگەر بکات؟ فیلسوفی سیاسی پێمان ئەڵێ ئەگەرلە هەر دەوڵەتێ ئاسۆی مسۆگەر کردنی ئەوانەی بۆ بەدی نەکرێ نابێ خەڵک ملکەچی بڕیارو دەسەڵاتەکی بن.
٢.سنوورەکانی سەروەری سیاسی: دوو ڕوانگە لەسەر سەروەری سیاسی هەیە یەکیان بڕوای بە هیچ چەشنە سنوورێک بۆ سەروەری سیاسی و دەسەڵاتی سیاسی نییە ، ئەم ڕوانگەیە کەمتر لە لایەن فیلسوفان و بیرمەندانی سیاسییەوە پشتگیری لێ کراوە بەڵام روانگەیەکی تر بڕوای بە دانانی هەندێ سنوورە بۆ سەروەری و دەسەڵاتی سیاسی کە چەن بەشی سەرەکی لە خۆ دەگرێ، یەکیان بەشی بەهاخوازییە یانی حکومەتێ کە پێوەرە بەهاخوازەکان نەپارێزە شیاوی حکومەتکردن و دەسەڵاتداری نییە، دووهەمیان بەشی دامەزراوەییە کە بریتییە لە هاوسەنگی هێز، بەو مانایە کە ئەو هێزانە یەکتر کۆنترۆڵ دەکەن، وەکوو ئێمپراتوری ڕوم کە لە سێ هێزی ئێمپراتور،ئەنجومەنی گشتی و سێنا پێک  دەهات و ئامانجی هاوبەشیشیان شکۆی ڕوم بوو. بەڵام سیمایەکی تر جیاوازی هێزەکانی دەسەڵاتە کە لەم دا ئامانجی هاوبەش بوونی نییە بەڵکوو تەنیا چەن دامەزراوە و هێزی دەسەڵاتن کە یەکتر کۆنتڕۆڵ دەکەن و چاوەدێری کاروباری یەکترن. سێهەمین بەشی دەسەڵات و سەروەری سنووردار بەشی یاساییە بەو مانەیە کە بە پێی یاسا ئەگەر حکومەتیش لە بەڕێوەبردنی ئەرکەکانیدا تووشی هەڵە بێ بدڕێتە دادگا و سزا بدرێت.
٣.سەرچاوەکانی سەروەری سیاسی: ئەم خالە گرینگییەکەی لەوەدایە کە ئەم پرسیارە دێنێتە ئاراوە ، کێ شیاوی دەسەڵاتداریی وسەروەرییە؟ دەسەڵات بسپێردرێت بە یەک کەس یان چەن کەس یان زۆرینە؟ لەم بوارەدا بیروبڕوای جیاواز هەیە و هەر فیلسوفێک پاکانە بۆ ڕەوایی بەخشین بە یەکێک لەمانە دێنێتەوە. بەڵام ئەوەی لێرەدا جێگەی ئاماژەیە بۆ بیرمەندێک سیاسی ، لێکۆڵینەوەیە لە سەر چۆنییەتی و هەلومەرجی ئەم سەرچاوەی دەسەڵات وسەروەرییە سیاسییانە.
 ٤.مافی ناڕەزایەتی دەربڕین دژ بە دەسەڵاتدار یان بەرپرسی سیاسی: بە گشتی یونانییەکان بڕوایان بە ناڕەزایەتی دەربڕین دژ بە دەسەڵاتدار نەبوو چونکوو پیان وابوو ناڕەزایەتی ئاسایشی وڵات دەخاتە مەترسییەوە بەڵام دوو جۆری ناڕەزایەتی دەربڕین هەیە یەکیان رێفۆرمخوازانەیە ئەویتریشیان شۆڕشگێڕانەیە، ئەمە بابەتێکی جیاوازە کە لە داهاتوودا دەیوروژێنین.

هەروەک ئاماژەکرا مەبەست لەم چوار خاڵە ئەوەیە کە ئێمە بزانیین ئەرکی فیلسوف یان بیرمەندی سیاسی چییە؟ بە پێی ئەو چوار خاڵە فیلسوفی سیاسی دەبێ بتوانێ ئامانجی بواری سیاسی و سنوورەکان دیاری بکات و هەروەها دەستنیشانی بکات سەرچاوەکانی سەروەری سیاسی بۆ کێ دەگەڕێتەوە لە کۆتایشدا چۆنیەتی مافی ناڕەزایەتی دەربڕین دژ بە بەرپرسی سیاسی دیاری بکات.
هەندێ لە فیلسوفانی سیاسی پیانوایە مرۆڤ سروشتێکی شەڕانگێزی هەیە بەڵام هەندێکی تر لایان وایە مرۆڤ سروشتێکی پاک و بێگەردی هەیە کە هەر کام لەم دوو ڕوانگە بڕوایان بە کارتێکەری ئەم دوو تەوەرە هەیە لە پێکهێنانی جیهان بینی ، ئەخلاق و مرۆڤناسی مرۆڤدا ، بە گشتی هەرکام لە سەرنموونەکانی هزری سیاسی لەم سێ دیاردەیە ساز دەبێ ، هەر بەم بۆنەشەوە فیلسوف هەوڵ ئەدات نموونەیەکی هاوتەریب لەم سێ دیاردەیە ساز بکات.  هاوتەریبی ئەم سێ دیاردەیە واتە جیهان بینی ، ئەخلاق و مرۆڤ ناسی پەیوەندی بە ڕوانگەی فیلسوفەوە لەسەر سروشتی مرۆڤ هەیە.
ئەفلاتون سیاسی ترین سیمای هزری سیاسییە، ئەفلاتون فیلسوفی سەدەی ٥ی پێش زایینە، ناوبراو لە هەلومەرجێکدا دەژیا کە فەلسەفە باوی نەمابوو، هەر بەم بۆنەشەوە فیلسوفانی وەکوو ئەو لەهەوڵی ڕوونکردنەوەی هۆکاری لە پەراوێزکەوتنی فەلسەفە و نەریتی یوناندا بوون. بۆ ئەم ڕوونکردنەوەیە فیلسوفەکان بیروباوەڕو سیستەمە مەعریفیە کانیان شی دەکردوەوە.
سوقراتیش سیستەمی مەعریفی گرێ ئەدا بە ئاگادار بوون لە دوگماتیزم و دەمارگرژییەکان. سوقرات دەیگوت مێتۆدی دیالۆگەکەم بۆ ئەوەیە بە مرۆڤ بسەلمێنم کە لە ڕاستیدا شتێک نازانێ سەرەڕای ئەوەی وا دەنوێنێ کە شتێک دەزانێ. بە بڕوای سوقرات دیالۆگ بەستێنێکە مرۆڤ هەم تووشی بڕوابەخۆبوون و هەم تووشی گومان دەکات.
ئەفلاتوون بە پێچەوانەی هەندێ کەسی تر(هانا ئارێنت و پوپێر) شێوازی دیالۆگی سوقرات پەسەند دەکات چونکوو پیوایە مەبەستی ئە دیالۆگە گەیشتنە بە وشیاری تەواو و جێگر. بە بڕوای ئەفلاتون ئێمە لە جیهانێکی تاریکدا دەژین و هەموو چەشنە وشیارییەکمان لە جۆری تێگەیشتن و وشیاری ناتەواوە چونکوو لەگەڵ بەرژەوەندییە تاکەکەسییە کانی ئیمەدا تێکەڵە و بە پێی هەلومەرجی ژیانمان دیاری دەکرێت. هەر ئەمەش بو بە بنەمایەک بۆ فەلسەفەی کلاسیک کە بنەما سەرەکییەکان لەگەڵ تەفسیرەکاندا جیاوازن بەم مانایە کە بیرۆکەکان لە بارودۆخی بەشەکی و مەرجدارەوە بەرەو بارودۆخی هەمەکی و بێمەرجەوە دەبزوێن. ئەم تێزە لە لایەن ئەفلاتونەوە هاتە ئاراوە بەم مانایە کە جیهان دوو سیمای هەیە یەکێکیان سیمای بەشەکی،نابەردەوام و نزیک لە ڕووخانە کە بە جیهانی سێبەر ناوزەدی دەکات ، سیماکەی تریشی بواری هەمەکی، هەرمان و هەمیشەییە کە بە جیهانی مۆسۆل ناوزەدی دەکات . هەروەها پیوایە مرۆڤیش دوو سیمای هەیە یەکیان جسمە، کە بەشەکی و مەرجدارە ئەویتریشیان سیمای ڕۆحییە کە هەمەکی و بێمەرجە. لە ڕوانگەی ئەفلاتوونەوە فیلسوف ئە کەسەیە لە جیهانی سێبەرەوە بچێتە جیهانی مۆسۆل.
ئەفلاتون وەکوو یەکەمین کەس جۆرێک لە فەلسەفەی مێژووی هێناوە ئاراوە بەم پێیە سەرەتا باس لە بارودۆخێکی سەرەتایی دەکات کە لەو بارودۆخەدا هەرکەسێک لە بیری دابینکردنی ژیانی خۆیەتی بە شێوازی ئاشتی خوازانە  بەڵام ئە بڕوای ئەفلاتون ئەم بارودۆخە کاتێ تووشی داڕمان دەبێ کە تاکەکان تووشی چاولێکەری تەماح دەبن کە ئەنجامەکەشی شەڕ و دەستدرێژییە ئەم هەلومەرجە پێکهێنەری کۆمەڵگای چینایەتییە وسێ چین ساز دەبێ کە بریتین لە سەردەست، ژێردەست و جەنگاوەران یان پارێزەران. بەبڕوای ئەفلاتون جیاوازی جەنگاوەران لە گەڵ چینەکانی تر لە ڕادەی نەترسی و لە خۆبردویاندایە لە هەمان حاڵیشدا پیوایە چینی جەنگاوەران هۆکاری گەشەکردنی کۆمەڵگان و ئەوان لە سەروی جیهانی بەشەکی و مەرجدار دادەنێ. ئەفلاتون پیوایە لە ناخی چینی جەنگاوەراندا فیلسوفەکان لە دایک دەبن کە چاویان لە جیهانی هەمەکی و بێ مەرجەوەیە ، ئەم لە دایکبونەش بە قۆناخی دووهەم ناوزەد دەکات. ئەفلاتون ، میانەڕەوی بە تایبەتمەندی چینی ژێردەست یان خەڵکی ئاسایی دەزانێ، نەترسی بە تایبەتمەندی چینی پارێزەر  یان جەنگەاوەر دەزانێ و زاناییش بە تایبەتمەندی فیلسوفان یان چینی سەردەست دەزانێ. ئەفلاتون ئەم دابەشکردنە لە کۆمەڵگادا بە پێی عیداڵەت دەستنیشان ئەکات واتا هەر بەشێک لە جێگەی خۆیدا بێ. لە لای ئەفلاتون هەر بەشێک یان چینێکی کۆمەڵگا ئەبێ بە پێی سروشتی خۆی بژیت، لە ڕاستیدا ئەفلاتون بە شوێن گۆڕانی ژیانی خەڵکەوە نییە بەڵکوو بە شوێن دابینکردنی میانەڕەوی ئەوانە و چاوەڕوانی نەترسی لە چینی جەنگاوەر هەیە و  زاناییش تەنیا لای فیلسوفان بەدی دەکات. ئەفلاتون جەختێکی زۆر دەکات لە سەر جەنگاوەران و جیاوازیش لە نێوان ژن و پیاو دانانێ و پیوایە لەم چینەدا پاراستنی بەژەوەندی گشتی گرنگییەکی تایبەتی هەیە و بڕوای بە خاوەنداریەتی گشتی هەیە و بەردەوام چینی جەنگاوەر ئامۆژگاری دەکات کە نەکا بۆ بەرژەوەندی تاکەکەسی ڕوو بکەنە خاوەنداریەتی تاکەکەسی ، ئەفلاتون پیوایە ئەم چینە دەبێ بە شێوازی تایبەت پەروەردە بکرێت بە شێوازێکە گیان و دەرونیان هاوتەریب پەروەردە بکرێ. هەروەها ئەفلاتون بڕوای بە دەسەڵاتداریەتی فیلسوفەکان بوو کە هەڵگری زانایین بە فیلسوف شا ناویان لێدەبات . بەڵام ئەفلاتون لە کۆتایی ژیانیدا لەم بیرەبڕوا پاشگەز بوەوە و جۆرێک لە حکومەتی مەرجداری پەسەند دەکرد کە  یاسایەک هەبێ بۆ ئەوەی دەسەڵاتدار بەو پێیە دەسەڵات بکات وبانگەشەی پێکهێنانی ئەنجومەنێکی دەکرد لە خەڵک و ئێلیتەکان و دەوڵەمەندەکان ،بۆ پێکهێنانی حکومەتی مەرجدار یان پێبەند بە یاسا .بەڵام ئەفلاتون گەورەترین ڕەخنەی لە دیموکراسی هەبوو چونکوو بڕوای بە گەورەیی کەمایەتی بوو، هەر بەم بۆنەشەوە پیوابوو پاشایەتیش بەردەوام نابێ و دەڕوخێ و دادەشکێ بە ئاریستۆکراسی و بەرەبەرە دەبێ بە ئۆلیگارشی بە مانای کەمایەتیەکی خاوەن سامان و دەوڵەمەن، ئەفلاتوون پیوایە ئۆلیگارشیش ئەبێ بە هۆی هەژاری و بێدەرەتانی خەڵکێکی نەخوێندەوار کە لە درێژەی ناڕەزایەتیاندا دەسەڵات دەکەوێتە دەستیان و حکومەتی دیموکراسی ساز دەکەن و دواتریش حکومەت دەکەوێتە دەستی کەسێکی زاڵم کە ئەفلاتوون پێی دەڵی حکومەتی تیمارشی . ئەفلاتون پیوایە خەساری دیموکڕاسی لەوەدایە کە بە پڕوپاگەندە خەڵک دەخەڵەتێندرێن و دواتر ڕێگە خۆش دەکرێ بۆ هاتنە سەر کاری کەسێکی زاڵم هەر بەم بۆنەسەوە ئەفلاتون بڕوای بە دیموکراسی نییە و پیوایە حکومەتی عەقڵیەتی ناوەڕواستە و شیاوی متمانە پێکردن نییە.
لە ڕاستیدا بنەمای سیاسەت لە ڕوانگەی ئەفلاتوندا دەگەڕێتەوە بۆ چەمکی عیداڵەت، کە لە کتێبی کۆماردا باسی لێدەکات،ئەفلاتون مرۆڤ بە شارێکی چکولە دەشوبهێنێ و بابەتەکەی بە شارەوە دەست پێدەکات تاوەکوو لە ڕەوتێکی قیاسیدا بیهێنێتە سەر مرۆڤ، تاوەکوو بە پێکهێنانی کۆمەڵگایەکی چینایەتی ، هەر چینێک نوێنەری بەشێک بێت.
ئەفلاتون یەکێکە لە دامەزرێنەرانی فەلسەفەی کلاسیک بە گشتی و فەلسەفەی سیاسی بە تایبەتی ، دواتر ڕێچکە فیکرییەکەی لە لایەن زۆربەی فیلسوفان و بیرمەندانەوە درێژەی پیدراو بوبە سەرچاوەیەکی سەرەکی لە ئایدیالیزمدا و کەسانی وەک ئەرەستوو ،هێگێل و... بە بێ ئاماژە و کەڵک وەرگرتن لە ئەفلاتون نەیاندەتوانی فەلسەفەی خۆیان دابڕژێنن.
                                                                                                           ئەمین سورخابی

وتاربێژان و فیلسوفەکان


هەرلە سەر دەمی کۆنەوە تاوەکو ئەمڕۆکە لە هەموو کۆمەڵگاکاندا ململانێیەکی گەورەی نیوان ڕوانگەی ڕووکه‌ش بینی،خولیا باوەڕی،بیروباوەڕە کۆنەکان لە گەل زانست و واقێعێکان لە ئارادا بووە کە لە کۆتایی ئەم ململانێدا دەرکەوت کە واقیع و ڕاستییەکان لەگەڵ ئه‌فسانه‌کان جیاوازن کەواتە دەبێ بزانیین تیورییەکان، روانگەکان وبە گشتی فەلسەفەکان لە ڕەوتێکی تیکەڵ بە ململانێدا گەشەیان کردوە و گۆرانیان بەسەردا هاتوە ،لەم ڕەوتەدا بەردەوام فەلسەفە نوێکان جێگەی فەلسەفەی کۆنیان گرتوەتەوە چونکوو واقێعەکان بەردەوام لە گۆڕاندا بوون.
سەرهەڵدان ،گەشە پەرەسەندن و مردنی هزرەکان پەیوەندی بە واقێعەکانی ئەو سەردەمەوە بووه هەر ئەم گرێدراویەش دەریدەخات فەلسەفەی سیاسی و هزری سیاسی چۆن لە پەیوەندی بەردەوام لە نێوان ڕووداوە سیاسییە کۆمەڵایەتی و مێشکی پرسیارکەری مرۆڤە بیرمەندەکان گەشەی سەندوە . بەڵام پێویستە بزانیین هزری سیاسی بۆ پێویستە ؟ هزری سیاسی دەتوانێ بەردی بناغەی بڕیارەکان بێ؟
هزری سیاسی لە رۆژئاوادا لە یونانەوە سەرجاوە دەگرێ ، دوو گرووپی سەرەکی له یونان دەسپێکەری هزری سیاسین ،یەکەم وتاربێژەکان (خطیب) دووهەم فیلسوفەکان . لە مێژووی فەلسەفەدا وتاربێژان سێ واتایان لە خۆ گرتوە ،واتاێکیان وتاربێژە درۆزنەکانن کە بە پێی بەرژەوەندی تاکەکەسی یان گروپێکی تایبەت هەستی خەڵک هەڵدەخڕێنن بنەماکەیان درۆیە  و لەبەرانبەر فیلسوفەکاندا دەوەستن، واتایەکی تری وتاربێژی ئەوەیه کە وتاربێژ دەچێتە خزمەتی فیلسوفەوە یانی بابەتە فەلسەفییەکان بە زمانێکی ساکار بۆ خەڵکی دەگێڕێتەوە تا لێی تێبگەن، واتای سێەم لە وتاربێژی ئەوەیە کە وتاربێژ لە گەڵ فیلسوفدا ململانێ دەکات و حەقیقەتە فەلسەفییەکانی پێ فشەیە و لێرەدا مەبەست لە وتاربیژ تاقمی سێهەمە کە هیچ سەریەتییەک (فەزیلەت) لای  ئەو باڵاتر لە  بواری سیاسی نییە .
وتاربیژەکان فیلسوفەکانیان بە سوکوسۆڵ دەزانی و هزری سیاسی و فەلسەفیان بۆ بواری زەینی سەردەمی لاویەتی بە گونجاو دەزانی بەلام بە گشتی بە شتێکی خراپ و بڤەیان دەزانی. وتاربێژەکان دەیانگوت کۆمەڵگا زۆرتر لەوەی کە پێویستی بە پەروەردە بێ پیویستی بە کردەوەی پۆزیتیڤ هەیە لە چوارچێوەی خۆشی و چێژ وەرگرتن لە ژیان کە بە شێعر، گۆرانی و وتار وتنەوە مسۆگەر دەکرا، چونکوو بڕوایان بەوە بوو کە ئەبێ خەڵک بەردەوام لە خۆشیدا بن ، وتار بێژ بیری لەوە نەدەکردەوە کە وتارەکانی ڕاستن یان هه‌ڵه، تەنانەت بۆیان گرنگ نەبوو بە درۆ و فێڵ خەلک کۆبکەنەوە ، وتاربێژ لە بەستێنی کۆمەڵایەتیدا ئەو شتەی پێ ئەخلاقی بوو کە لە بەرژەوەندی خەڵکدا بێ بۆ چێژ بردن لە ژیان. داوایان لە خەڵک دەکرد ڕێز لە یەکتر بگرن ، یەکتریان خۆش بوێت و گیان فیدای یەک بن ، بە دیهاتنی ئەم هەلومەرجەشیان تەنیا لە ڕێگای هەڵخڕاندنی هەستی خەڵکەوە بە شیمانەکراو دەزانی .لە ڕاستیدا وتاربێژ خۆی بە ڕاستی و هەڵەوە گرێ نادات ، گرنگ بۆی ئەوە بوو چۆن هەستی خەڵک بە جۆرێک ببزوێنن تا لە بەرژەوەندیاندا بێ. وتاربێژ باوەڕی بە حەقیقەت نەبوو و پێوەرێکیشی بۆ دیاری نەدەکرد.پێوەرە سەرەکییەکانی وتاربێژ بریتی بوون لە باشتر ژیان، پێکەوە ژیان و بەرگری و فیداکاری. وتاربێژەکان دەیانگووت ناکرێ بیروباوەری ڕاست بخەینە جێگای بیروباوەڕی هەڵە چونکوو پیان وابوو لۆژیکی عەقڵانی هەمیشە ئاکامی باشی بەدواوە مەگەر ئەوەی بەهاکان کۆمەلگا تێکبدەن.
وتاربێژان گرنگیان بە هونەرمەندان،شاعێران و ئۆستورەکان ئەدا چونکوو وردبینی فیلسوفەکانیان بە دەبەنگی دەزانی . وتاربێژان رێزیان لە ئایینی خەڵکی دەگرت بە بێ ئەوەی ڕاست یان هەڵە بوونی بنەماکانی ئەو ئایینە لە بەر چاو بگرن. وتاربێژە یونانییە کان پیان وابوو نەزم و بونیادی کۆمەڵایەتی ئەو بونیادەیە کە بیروباوەڕ و بیرەوەری و ئۆستورەکان مسۆگەر دەکات هەر بەم بۆنەشەوە بەسەرهاتی چیرۆکەکانی پاڵەوانی ئیلیاد و ئۆدیسەی هومێریان دەگێڕایەوە. هومێر پڕە لە قەدەر و چارەنووس گوایە بۆ مرۆڤ و خوداکان چارەنوسێک دیاری کراوە بەڵام ئەم قەدەر و چارەنووسە حاشاهەڵنەگر نییه چونکوو هەم خوداکان و هەم پاڵەوانەکانی ئیلیاد و ئۆدیسە لە گەڵ چارەنووسی خۆیان بە شەڕ دێن و دەتوانن بیگۆڕن . قارەمانی هومێر بیر لە بەرژەوەندی گشتی ناکاتەوە و بەها ئەخلاقیەکان زۆر لە گۆڕێدا نییە .
وتاربێژە یونانییەکان پیان وابوو پڕوپاگەندەکردن بۆ بەها پاڵەوانێتیەکان ڕۆحی نەتەوەی گەل دەهەژێنێ و زیندووی دەکاتەوە هەروەکو پاڵەوانەکانی هومێر کە لە هیچ شتێک بێجگە لە شانازی و شکۆ بیر ناکەنەوە .ناوەڕۆکی سیاسەتی یونانیش هەر ئەمەیە واتە هەستی نەتەوەیی بۆ سەرکەوتن و شانازی. وتاربێژ پیوابوو کاتێ سیاسەت لێوانلێو بێ لە زوڵم و ستەم و دەسەڵاتدارێکی زاڵمیش حکومەت بکات دەرخەری ئەوەیەکە سیاسەت بە شکۆو شانازی نەگەیشتوە و ناتەواوە بەڵام ئەگەر سۆزی گشتی و نەتەوەیی هەڵخڕابێ دەسەڵاتدار ناتوانێ ویستی خۆی بە سەر ویستی گشتیدا زاڵ بکات جا لێرەدا ڕۆڵی وتاربێژ هەڵخڕاندن و ڕاگرتنی ئەم سۆزە گشتیەیە. وتاربێژی یونانی هەمیشە سەربەستانە بیر لە هەستی گشتی دەکاتەوە  پیان وایە بۆ هەڵخڕاندنی خەڵک نابێ ئاماژە بدەیتە بیروباوەڕیان بەڵکوو ئەبێ هەستیان ببزوێنی، هەر بۆیە تەنانەت ماکیاڤێلیش باسی سەردەمی وتاربێژی لە یونان دەکات و ئەڵێ سیاسەت ئەخلاقی تایبەت بە خۆی هەیە واتە ئەخلاقێکی گشتی و بە کۆمەڵی هەیە کە جیاوازە لە ئەخلاقی تاک، لەوانەیە دژی یەکیش بن . بە گشتی ناوەڕۆکی وتارەکانی وتاربیژی یونانی وتارێکی کاریگەر تەوەرە نەک ڕاستی یان هەڵە تەوەر.
لە بەرانبەر وتاربێژاندا گروپێ دووهەم فیلسوفەکانن کە دوابەدوای کزبوون و داڕمانی شارستانییەتی یونانی بە هۆی شەڕە ناوخۆییەکانەوە و مردنی سۆقڕات و کاڵ بوونەوەی دێموکراسی ئاتێنی و کەوتنە پەراوێزی وتاربێژەکان ، دەرکەوتن. سوقڕات پێش فیلسوف بوونی لە قارەمانەکانی شەڕی ئاتێن بوو، وەکو زانایەک لای هەمووان ڕێزی تایبەتی هەبوو بەڵام هەر ئەو خەڵکە بە تاوانی لاوازکردنی بەها ئایینی و  حکومەتییەکان سزای مردنی بۆ دەستنیسان دەکەن ، دوابەدوای خوێندنەوەی بەرگرینامەکەی لە "ئاگرا" (شوێنی بڕیاردانەکان لە ئاتێن) خەڵک زۆرتر سوربون لە سەر سزای مردنی سوقڕات بەڵام دوای مردنی سوقڕات  خەڵک بەرەبەرە بۆیان دەرکەوت کە بڕیارەکەیان هەڵە بووە هەر لەو کاتەوە بوو کە دێموکراسی ئاتێنیش داڕما. لەو ڕێکەوتە بە دواوە بوو کە فەلسەفەی یونانی بوو بە میراتی فەلسەفی هەموو جیهان.
سۆنگەی فیلسوفەکان ڕاستی تەوەر بوو واتە وتارێک سەرێتی(فەزیلەت) هەبوو کە ڕاست بێ، لە حاڵێکدا وتاربێژەکان خەڵک تەوەر بوون و لایەنگری دێموکراسی بوون بەڵام فیلسوفەکان ئێلیتخوازو ئاریستۆکرات بوون و ڕەخنەگری دێموکراسی بوون . لە سەردەمی فیلسوفەکاندا زانایی گرێدراوی دۆزینەوەی ڕاستییەکان بوو، بە گشتی بۆ دیاریکردنی ڕاست بوونی شتێک ئەم پێوەرانەی خوارەوە لە بەرچاو دەگیردرێ: ١. هاوتەریبی لۆژیکاڵ بە سەرنجدان بە هۆکارە دەرەکییەکان ٢.ئەزموونی کردەوەیی بە سەرنجدان بە هۆکارە ناوخۆییەکان٣.هاودەنگی ٤.نەریتخوازی ٥.کۆک بوون لەگەل حوکمی خودا ٦.کۆک بوون لەگەڵ بەرژەوەندی ٧. کۆک بوون لەگەڵ واقێع و بونیادی جیهان . لە کۆی ئەو خاڵانەی کە باسیلێکرا خاڵگەلی ١و٧ لە فەلسەفەی یونان سەرچاوە دەگرێ.
بەم پێیە سیستەمێک لە مەعریفە دەبێ بە سەر سیاسەتدا زاڵ بێ ،سەرنموونە و سنووری پێڕەوی کردن لە دەسەڵاتدار لە سیستەمێکی مەعریفی و زانایی پێڕەوی دەکات کە ڕاست بوونی ئەم سیستەمە ئەبێ بە پێی واقێعەکانی جیهان بێ، لەم سیستەمەدا "بوونێک" و "ئەبێ"ێکمان هەیە فیلسوف ئەڵێ بە دیاریکردنی وڵامی ئەوەی کە جیهان چییە؟ دەتوانین وڵامی پرسیاری چی کردن؟ بدەینەوە. هەر بۆیە ئەفلاتون کۆک بوون لەگەڵ بونیادی جیهانی، بە پێوەری ڕاستی دەزانی.
یەکەم هەنگاوی فیلسوف ئەوەیە کە ئەڵێ جیهان ڕێکەو نەزمی هەیە کەواتە فیلسوف ئەبێ شیی بکاتەوە سەرەتای فەلسەفەش هەر لێرەوە دەستپێدەکات ، فیلسوف لە بەرانبەر جیهانی ئۆستورەدا دەوەستێ ،جیهانێک کە بێ سەروبەرەیە و بەردەوامە لە دووپاتکردنەوەی بێسەروبەرەیەکەیدا. لە ڕاستیدا لە جیهانی ئۆستورەدا مرۆڤ ناتوانێ پێگەی خۆی دیاری بکات فیلسوفە یونانییەکان هەوڵیان گواستنەوەی مرۆڤ بوو بۆ جیهانێکی رێک و پێک و خاوەن دیسیپلین ، بەو واتایە کە فرەچەشنی جیهان کەم بکاتەوەو پاکانەی بۆ بهێنێتەوە . هەر بەم پێیەش چەمکێک وەک یەکسانی(عەداڵەت) کاتێ واتا بە خۆوە دەگرێ کە مرۆڤ لە جیهانی ئۆستورە دەرباز دەبێ چونکوو پاش ئۆستورەیە کە مرۆڤ هەست بە ڕێکوپێکی و نەزمی جیهان دەکات.
لە ڕوانگەی فیلسوفەکانەوە سیستەمی مەعریفی یان ئێپیستێمه لە لایەکەوە بە جیهانەوە گرێدەدرێ لەلایەکیشەوە بە کۆمەڵگا، لە کۆمەڵگایشدا ئەو کەسانەی وا هێمای زانین و مەعریفەن دەبێ لە تەشقی هەمووکەسدا دابنرێن،ئەکەسانەیش کە هیزی سەربازین دەچنە پلەی نێوانجییەوە وخەڵکی ئاسایی یان جەماوەریش لە خواروی هەموو کۆمەڵگادا دەوەستێ. ئەم بنەما سەرەکییە لای فیلسوفەکان بۆ ئەم رێچکە فیکرییە دەگەڕایەوە کە رواڵەتی جیهان بەتاڵ و بێمانایە بەڵام ناوەڕۆکێکی حەقیقی هەیە کە وابوو بۆ جێبەجێکردنی نەزم دەبێ کەسێک هەبێ کە خەڵک لەو بەتاڵییە ڕزگار بکات تاوەکو هەموو کەسێک بە ناوەڕۆکی حەقیقی و هەتاهەتایی ئەم جیهانە بزانێ. فیلسوفەکان یەکەم وڵامیان بە پرسیار لە سەر جیهان ئەمە بوو کە جیهان پێویستی بە نەزم و سیستەمێکی رێکوپێک هەیە کە هەموو فرەچەشنییەکان بکات بە یەکیەتی لە جیهاندا،لە جیهاندا ماتریاڵێک بناغەدانەری هەموو ماتریاڵەکانە ئەم ماتریاڵەش بنەمای جیهانە و هەموو ماتریاڵەکانی تر لە ماتریاڵە سەرەکییەکەوەسەرچاوە دەگرن کە وابوو ئەبێ جۆرە پەیوەندی و یاسایەک هەبێ کە بەو پێیە ماتریاڵەکانی تر ساز ببن .لە ئاکامدا پێوەندییەک و دەستورێکی بەردەوام لە نێوان دیاردەکاندا هەیە کە فیلسوفەکان بەم دەستوورو پەیوەندییە بەردەوامە ئەڵێن" لۆگوس".
 فەلسەفەی سیاسی باس و وتووێژێکە لەسەرباشترکردنی چۆنایەتی بوارە گشتییەکان. لە ڕوانگەی یونانییەکانەوە بنەماڵە دامەزراوەیەکی تایبەتییە و پەیوەندی ئەندامانی بنەماڵەش تایبەتی و تاکەکەسییە کەوابوو سیاسەت لە نێو بنەماڵەدا جێگەیەکی نییە بەڵکوو سیاسەت لە دەرەوەی بنەماڵەیە، لە ڕوانگەی ئەوانەوە پەیوەندی سیاسی یەکسانە لە نێوان چەند کارگێڕی سەربەخۆدا لە حاڵێکدا بنەماڵە پاتریمونیاڵە و لە چوارچێوەی ملکەچ بوون بە باوکدایە و پەیوەندییەکی ئەستوونی بە سەریدا زاڵە.
فەلسەفەی سیاسی باس و وتووێژێکی ڕەخنەگرانەیە و لە وکاتەوە هاتوەتە کایەوە کە توانراوە بواری سیاسی بە شێوازێکی عاقڵانە بنرخێندرێت، یونان بێشکەی فەلسەفەی سیاسییە چونکوو لە بابەت چییەتی بواری سیاسییەوە بە شێوازێکی رەخنەگرانە باسیان کردوە، لە ڕاستیدا فەلسەفەی سیاسی لە شوێنێک دەبزوێ کە بوار بۆ باسکردنێکی ئازادانە لە سەر سیاسەت ڕەخسابێ، بە دەربڕینێکی تر شوێنێک هەبێ بۆ ئەم باسانە ،لە یوناندا دوو شوێن بۆ ئەم جۆرە باسانە بووە یەکێک" ئاگرا" ئەویتریش "ئاکلزیا" . لە بیرمان نەچێ ئەم جۆرە باسانەش نۆرماتیڤ و بەهاخوازانەیە واتە داوەری کردنە لە سەر باشترکردنی هەلومەرج و بارودۆخەکان.   
                                                                                                            ئەمین سورخابی

پارادۆکسەکانی ئیسلامی سیاسی و دەوڵەتی مۆدێڕن

                                                                                                                                      
لەوانەیە پێویست بێ بۆ پێناسەکردنی دەوڵەتی مۆدێڕن سەرەتا ئاوڕێک لە چەمکی دەوڵەتی پێش مۆدێڕن بەینەوە ، چونکوو مۆدەێڕنیتەی سیاسی لە باوشی دەوڵەتی مۆدێڕندا خۆی ساز کردوە . دەوڵەتی پێش مۆدێڕن بریتییە لە گروپێکی مرۆیی کە لە ژیانێکی سیاسیدا پێداویستییەکانی خۆیان مسۆگەر دەکەن سەرەڕایی ئەوەی کەمی و زۆری ڕێژەی دانیشتوانی گرنگ نییە بەڵام بە گشتی پێویستیان بە ئۆتۆریتەیەکە  بە سەریاندا حکومەت بکات تاوەکوو ئەرکەکانی ئەم کۆمەڵگایە جێبەجێ بکات . لە دەوڵەتی پێش مۆدێڕندا ئەندامانی کۆمەڵگا بەشێکن لە سیستەمێکی گەورەترو گشتی‌ترکە نە سەربەخۆییەکی تاکەکەسییان هەیە نە لە دەرەوەی ئەو سیستەمەدا بوونێکی تایبەتیان هەیە، لە ڕاستیدا تاکەکان دادەشکێن بە سەر ئەو گروپەی کە تاکی پێوە گرێدراوە ، دەرئەنجامی ئەمە زاڵ بوونی گروپە بە سەر تاکدا و تاک بە بێ گروپ هیچ چەشنە بوونێک و دەسەڵاتێکی نییە .
بەڵام دەوڵەتی مۆدێڕن بە شێوازێکی جێاواز خۆی دەنوێنێ چونکوو ژیانی سیاسی لەمدا بە دوو گرووپی لێکجیاواز دابەش دەکرێت: ١.دەوڵەت بە واتا تایبەتەکەی کە پەیوەندی بە بواری سیاسییەوە هەیە ٢.کۆمەڵگا کە زۆرتر بە کۆمەڵگای مەدەنی ناوزەدی دەکەن. لە دەرەنجامی ئەم دابەشکردنەدا دوو چەمکی جیاواز پێک دێت یەکێکیان گشتییە کە بە دەوڵەت لە قەڵەم دەدریت ئەویتریان تایبەت کە بە کۆمەڵگاوە پەیوەندی هەیە.
مرۆڤیش  لە لایەکەوە هاوڵاتییە بەم بۆنەوە کە یەکێکە لە ئەندامانی ئەو دەوڵەتەی کە لە کۆمەڵێ ئەندام ساز بووە لە لایەکیتریشەوە تاکێکی تایبەتە بەم بۆنەوە کە ئەندامی کۆمەڵگایی مەدەنییە کە لە کۆمەڵێ تاک پێکهاتوە.
دەرەنجامی گرینگی ئەم دابەشکارییانەی کە باسی لێوەکرا دانەشکانی تاکە بە گشتییەت وسیستەمێکەوە کە بە سەریدا زاڵ بێت.لەمە بە دواوەیە مرۆڤ وەکوو هاوڵاتییەک لە ژیانی دەوڵەتدا بەشداری دەکات و دەتوانی هەبوونی خۆی بە کردوە سیاسییە کانی بسەلمێنێت ، لە هەمان کاتیشدا دەتوانێ وەکوو تاکێک لە ئازادییە تاکەکەسییە کانی خۆی کەڵک وەرگرێت و ژیانێکی تاکەکەسیشی هەبێ. بەم پێیە جیایی نێوان دەوڵەت و کۆمەڵگا ئەو دەرفەتە بۆ تاک دەرەخسێنێ تاوەکوو لە ژێر چنگی سیستەمێکی زاڵ و دیاریکەر دەرباز بێ و وەکو تاکێکی سەربەخۆ ژیان بباتە سەرێ.
بەم پێیە بۆمان ڕوون کرایەوە کە مۆدێڕنیتەی سیاسی لە سەر چ بنەمایەک وەستاوە لە ڕاستیدا مۆدێڕنیتەی سیاسی بە کۆمەڵێ پرەنسیپ و تاکتیکی دەسەڵاتداری وەکوو هاوسەنگی هێز یان دەنگدان یاخود ئازادی سیاسی نابەسرێتەوە بەڵکوو مۆدێڕنیتەی سیاسی بە تەواوی جەخت دەکاتە سەر جیایی نێوان دەوڵەتی سیاسی و کۆمەڵگای مەدەنی ، نێوان پانتایی گشتی و تایبەت، نێوان هاوڵاتی و تاک. ئەم جیاییەش بە وتەی "موریس باربییە"  تا ڕادەیەک پڕۆسەیەکی دوورودرێژ بووە، یەکەم جاریش لە کۆتایی سەدەی ١٨ لە دوو وڵاتی ئامریکا و فەرەنسا دا هاتە دی، هەرچەند لەوانەیە هەندێ کەس وەکوو "فیلیپ ژێنە" تێبینییان لەسەر ئەم پڕۆسە بێت و بیگەڕێننەوە بۆ سەردەمی زووتر لە سەدەی ١٨ بەڵگەشیان سیستەمی باج گیری سەردەمی سەدەی ١٣ و ١٤ ی وڵاتە ئەوروپاییەکان بێ بەڵام نابێ لە بیرمان بچێت مۆدێڕنیتە سەرەتا ئاماژەیە بە دیاردەیەکی هزری و فکری نەوەکوو دیاردەیەکی بەرهەست وەکوو دامودەزگای دەوڵەتی ، چونکوو ئەگەر وابوایە ئەبێ ئەو دەوڵەتە دیکتاتۆرانەی ئەمڕۆکە رێژەیشیان کەم نییە بە دەوڵەتی مۆدێڕن ناوزەد بکەین.
بەڵام با بینە سەر دیاردەی ئیسلامی سیاسی، لە وڵاتە ئیسلامییەکاندا ئایین لەسەر دیاریکردنی شۆناسی نەتەوەیی ڕۆڵێکی بەرچاوی هەیە و بە دەوڵەتەوە بەستراوەتەوە کەوابوو ئیسلام توخمێکی سەرەکی پێکهاتەی نەتەوەی پێک دێنێ وئایینی فەرمی دەوڵەتە. لە ڕاستیدا جیهانی ئیسلام لە دوو سەدەی ڕابردوودا ئەو ئاڵوگۆڕانەی بە سەر وڵاتە ڕۆژئاواییەکاندا هاتوە بە خۆیەوە نەدیوە . لەم وڵاتانەدا تاکخوازی و جیایی دەوڵەت و کۆمەڵگایی مەدەنی نەهاتوەتەدی ، کۆمەڵگایی مەدەنی یان نییە یان ئەگەر بێ زۆر لاوازە ، کەوابوو دەتوانیین بڵێین وڵاتە ئیسلامییەکان بە پێی ئەو پێناسەی ئێمە، لەگەڵ مۆدێڕنیتەی سیاسی زۆر نامۆن. هۆکاری سەرەکی ئەمەش دەگەڕێتەوە بۆ ناوەڕۆکی ئایینی ئیسلام چونکوو ئەم ئایینە  جەختێکی زۆر دەکات لە سەر ڕەهەندی " کۆخوازی"(جماعتی) خۆی ، لە ڕاستیدا تاکی موسوڵمان دەچێتە چوارچێوەی "ئۆمەت"ەوە و هەموو ژیانی هەر موسوڵمانێک دەخاتە ژێر کاریگەری خۆیەوە هەر بەم پێیەش پێبەند بوونی بە ئۆمەتی ئیسلامییەوە گرینگترە لە چارەنووسی وەکوو تاک ، بۆیشی نییە ئەم بنەما سەرەکییە بخاتە ژێر پرسیارەوە چوونکوو تاکی موسوڵمان نە ئەتوانێ لە ئایین دەست بکێشێ نە ئەیشتوانێ ئایینێکی تر بیجگە لە ئیسلام هەڵبژێرێ. ئەگەرچی لە هەڵبژاردنی ئایینی ئیسلامدا تاک سەربەستە باڵام دوای ئیمان هێنان بۆی نییە دەستی لێ بشواتەوە چونکوو ئەم کارە یانی گەورەترین تاوان لە دژی خودا و ئۆمەتی ئیسلامی، ئەم بنەما سەرەکییە لە تایبەتمەندییەکانی ئیسلامی دوو سەدەی ڕابردوو بووە کە لە بابەتەکەی سەلمان روشدی دا خۆی نواند.
نێوان دەوڵەتی مۆدێڕن و ئیسلامی سیاسیدا دژایەتییەکی بنەڕەتی هەیە و ئەم دوو ڕەوتە بەردەوام یەکتریش رەتدەکەنەوە ،لە ڕاستیدا ئیسلامی سیاسی بریتییە لە پەرەپێدان بە ئیسلام و بەها ئیسلامییەکان کە بە کەڵک وەرگرتن لە هێزی دەوڵەت بە سەر سیاسەتدا خۆی دەسەلمێنێ، لەم ڕووەوە ئیسلامیزم کۆمەڵێ بانگەشەی سیاسی و کۆمەڵایەتی هەیە و مەبەستی گەرەنتی کردنی زاڵ بوونی ئایین ، سەقامگیری یاسایی ئیسلامی و دامەزراندنی دەوڵەتی ئیسلامییە. کە وابوو ئەم بیرۆکەیە لەگەڵ ویستە کۆنەکەی ئیسلام هاوڕێ دەبێ کە بریتی بوو لە مسۆگەر کردنی گاریگەری ئایین لە سەر رەهەندە سیاسی و کۆمەڵایەتییەکاندا ، ویستێکە ئەمڕۆ لە حکومەتی شێعە تەوەری ئێراندا خۆی دەبینێتەوە. ئیسلامی سیاسی گەڕانەوەیەکە بۆ بنەما و سەرچاوە فکرییەکانی ئیسلام کە بە جۆرێ فەندامێنتالیزمە هەروەها کاردانەوەیەکە بەرانبەر بە ملکەچ بوونی ئایین بە دەوڵەت کە تایبەتمەندی وڵاتانی سونە وەکوو عەرەبستانی سۆعودییە .ئیسلامی سیاسی دەیهەوێ بەرایی و زاڵ بوونی ئایین بە سەر بواری سیاسیدا بسەلمێنێ و کۆمەڵگا و دەوڵەتیش لە گەڵ بنەما سەرەکییەکانی ئیسلام رێکبخاتەوە.
سەرهەڵدان و پەرە سەندنی ئیسلامی سیاسی دەکرێ لە نەبوونی دەوڵەتی مۆدێڕندا مانا بکەیتەوە .لە وڵاتانی ئیسلامیدا جیایی نێوان دەوڵەت و کۆمەڵگای مەدەنی ،نێوان پانتایی گشتی و تایبەت نامۆیە کە لە ئاکامدا جیایی نێوان دەوڵەت و ئایینش بوونی نییە. دەوڵەت تایبەتمەندییەکی ئایینی هەیە و ئیسلام ئایینی فەرمییەتی. ئیسلام تۆخمێکی سەرەکی دەوڵەت بە ئەژمار دێت بەڵام ئەم دۆخە بۆ هەمیشە بەردەوام نییە و هەندێ جار سیاسەت بەسەر ئاییندا زاڵ دەبێ و دەوڵەت ئایین لە نێو خۆیدا دەتوێنێتەوە و کۆنترۆڵی دەکات وکەڵکی لێ وەردەگرێت لە بەرانبەردا ئایینیش خۆی بە دەوڵەتەوە گرێ دەدات و یارمەتی لە دەوڵەت وەردەگرێت ئەم هاوکارییە نزییکە لە کاتی هەوڵدان بۆ سەربەخۆیی وڵاتە ئیسلامییەکان لە ژێر چەپۆکی کۆلۆنییالیزمی وڵاتانی ڕۆژئاوایی  دەورێکی بەرچاوی دەگێڕا، لە ڕاستیدا سەربەخۆیی هەم بەواتایی سەربەستی سیاسی بوو هەم بە واتای سەلماندنی شۆناسی ئیسلامی لە بەرانبەر مەسیحییەت . بەڵام دوای گەیشتن بە سەربەخۆیی بەربەرە کێشەو ناکۆکییەکانی دەوڵەتە سەربەخۆکان دەرکەوت و بێ‌بڕستی ئەم وڵاتانە بۆ چارەسەرکردنی کێشە ئابووری و کۆمەڵایەتییەکان بۆ هەمووان ئاشکرا بوو.هەر ئەم کێشەو ناتەواویانەش بوو بە هۆی ئەوە کە ئیسلام وەکوو ڕێگاچارە دەربکەوێ و بانگەشەی دووبارەی دەستێوەردان لە سیاسەتدا بکات لەم ساتەوە بوو کە ئیسلام ئیدی خۆی بە دەوڵەتەوە نەبەستەوە و بانگی ئاڵتیرناتیڤ بوونی هەڵدا و کەوتە شەڕێکی بەردەوام لەگەڵ دەوڵەت کە ئەم ململانێ بە ئاراستەگەلی جۆراوجۆردا چووە بۆ نموونە ئیسلامی سیاسی جاری وایە توانیویەتی دەسەڵاتی سیاسی بە دەستەوە بگرێت و دەوڵەت بڕوخێنی وەکوو ئێران و سودان، جاریواشە بۆ ڕوخاندنی دەوڵەت دەستی داوەتە کردەوەی تێکەڵ بە تووندوتیژی و تێرۆر وەکوو جەزایر، میسر و ئەفغانێستان، هەندێ جاریش بە هەڵبژاردن چوەتە پاڕلمان وبەشداری دەسەڵاتی سیاسی کردوە وەکوو ئۆردۆن و تورکیا، بڕێک جاریش دەستی داوەتە کردەوەی سنووردار کە لە ڕاستیدا مەترسییەکی نەبووە بۆ دەوڵەت وەکوو مەراکێش و تونێس.
لە ڕاستیدا ئیسلامی سیاسی لە جیانەبوونی نێوان دەوڵەت و کۆمەڵگای مەەدەنیدا پێک دێت چونکوو لەم هەلومەرجەدایە کە بە هۆی کەم و کۆڕی دەوڵەت ، ئیسلام سەربەخۆیی خۆیی بەدەست دێنێتەوە و دەکەوێتە بیری پەرەپێدانی کردەوەی سیاسی خۆی و لە ئاکامدا پڕۆژەکەی دەبێ بە پڕۆژەیەکی سیاسی بۆ سازدانی دەوڵەتی ئیسلامی. بەپێی ئەم ڕوانگەیە دەوڵەت دەبێتە کەڵکەڵەی سەرەکی نەوەک دیموکڕاسی ،ئەمە لەحاڵێکدایە ، ئیسلامی سیاسی دەتوانێ لە دیموکراسی بۆ خاپور کردنی دیموکراسی کەڵک وەرگرێت بۆ بەرگریکردن لەم حاڵەتە ئەبێ دەولەت لە کۆمەڵگای مەدەنی جیا بکرێتەوە کەوابوو سەقامگیری دەوڵەتی مۆدێڕن دەکەوێتە پێش پڕۆسەی دیموکراسییەوە.
ئیسلامی سیاسی بە جۆریکی تریش  هەوڵ ئەدات مۆدێڕنیتەی سیاسی بخاتە پەراویزەوە بەو مانایە کە ویستی دامەزراندنی دەوڵەتی پێش مۆدێڕنە چونکوو ئیسلامی سیاسی ناتوانێ جیایی دەوڵەت و کۆمەڵگای مەدەنی قەبووڵ بکات، ئەبێ لە بیریشمان نەچێ ئیسلامی سیاسی لەو وڵاتانەدا پەرە دەسێنێ کەوا خەریکە بەرەو مۆدێڕنیتەی سیاسی یان دامەزراندنی دەوڵەتی مۆدێڕن دەچن وەکوو ئێرانی سەردەمی پێش شۆڕشی ١٩٧٩ ، جەزایر، میسر و تورکیای ئێستا ، بە پێچەوانە، لەو وڵاتانەی وا رێگای مۆدێڕن کردنی دەوڵەتیان نەگرتوەتە بەر، ئیسلامی سیاسی بوونێکی ئەوتۆی نییە وەکوو مەراکیش، سوریا و لیبی.
لە ڕاستیدا ئیسلام بە درێژایی مێژوو پێوەندییەکی قووڵی لەگەڵ دەوڵەت هەبووە بەو مەرجەی دەوڵەتیش پشتیوانی لێ کردبێ کەواتە ئاساییە لە پڕۆسەی سێکۆلاریزاسیون و پێکهێنانی دەوڵەتی مۆدێڕندا کاردانەوە لە خۆی نیشان بدات کە زۆرتر بە دوو شێواز ئەم کاردانەوەی نیشان داوە، یان دەکەوێتە ڕەخنە گرتنێکی بنەمایی لە دەوڵەت چونکوو پیوایە دەوڵەت بەهاکانی ئیسلام ناپارێزێ هەر بەم بۆنەشەوە تانە و توانجی لێ ئەدات هەست بە مەترسی سازبوونی کۆمەڵگایی مەدەنی دەکات کە لەو دا ئایین و ئایینی بوون ئازادە و ئایین لە دەوڵەت جیا دەکرێتەوە کە وابوو ئەم کاردانەوە هەم سێکۆلاریزم رەتدەکاتەوە هەم ئازادی ئایینیش.
یان پێشنیاری دامەزراندنی دەوڵەتی ئیسلامی دەکات کە لەوداهەموو شتێک لە شەرع و نەریت وکتێبی ئاسمانی سەرچاوە دەگرێ لەم aمۆدێلەدا دەوڵەت دەچێتە خزمەتی ئیسلامەوە و دەوڵەتی ئیسلامی دژی دەوڵەتی مۆدێرن دەوەستێتەوە نموونەی ئێران و سودانە، لە ڕاستیدا لەم مۆدێلەدا دەوڵەت بۆ ڕازیکردنی ئیسلامییە ڕادیکاڵەکان پەنا دەباتە بەر جێگیرکردنی پەروەردەی ئیسلامی، بەکارهێنانی یاسای ئیسلامی لە بواری خێزانی ، سازکردنی مزگەوت وپارێزگاریکردن لە ناوەندە ئیسلامییەکان وهتد . ئەم ڕەوتە پێش بە پڕۆسەی دەوڵەتی مۆدێڕن دەگرێ.
لە کۆتاییدا پێویستە بڵێین  ئیسلامی سیاسی ئەمڕۆکە لە کەرەستەکانی مۆدێڕنیتە و زانستی مرۆیی ڕاستەخۆ کەڵک وەردەگرێ بەڵام راستەوخۆش لە گەڵ دەوڵەتی مۆدێڕن دژایەتی دەکات لەم پڕۆسەشدا لە وانەیە هەندێ کەس پیان وابێ ئیسلامی سیاسی بەرەو هەڵوێستێکی ڕێفۆرمخوازنە لە دەوڵەتی مۆدێڕن بچێ بەڵام ئیسلامی کردنی دەولەتی مۆدێڕن بە مانای بنەبڕ کردنی دەوڵەتی مۆدێڕنە ،چونکوو ئیسلامی سیاسی باوەڕی بە سەربەخۆی تاک، جیایی کۆمەڵگایی مەدەنی لە دەوڵەت و جیایی ئایین لە دەوڵەت نییە.
                                                                                                                                           ئەمین سورخابی